خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

سام علیک

البته من شراب دوست ندارم، چایی دوست دارم :)

من چایی رو با هیچی عوض نمیکنم، ولی خب تو قالب شعر نمیگنجید دیه

داریم میریم دنبال کارای معافیت کفالت

بخاطر جراحی دو سه سال پیشش شاید بتونم معاف بشم

میگن میشه، مام میگیم میشه، شومام بگید میشه، شاید شد

خلاصه فردا پس فردا داریم میریم مریض خونه که کارای تایید ش انجام بدیم

فلذا پروژه رو تعطیل کردم

دور از جون شما عین هاپو ترسیدم :)

این پروژه کارشناسی آخر منو به فنا میده

و اینکه امروز ریش و سیبیل ریختم پایین، یه نگاه تو آینه انداختم دیدم صورتم یخورده چروک برداشته و خیلی هم لاغر شدم

مو هم که مثل شاخص بورس فقط داره میریزه!

گفتم کم حرف نگا به چه روزی افتادی

عکسای یکی دوسال پیشم نگاه میکنم؛ چقدر سر حال تر بودم

مهم نیست دیگه، کار ما از مُد و این چیزا گذشته

خونه که نباشم یه جین تو پام میکشم و یه تیشرت سیاه هم تو تنم و میرم

دیشب خواب دیدم داشتم با شاخه نبات تو تلگرام چت میکردم، حس جالبی بود، ولی یادم نیست چی میگفتم

صبح که پاشدم گفتم آدم یه غلطی نمیکنه که بعدش روزی صد بار بگه غلط کردم!!

[سس ماست]!! تو فضای حقیقی شیفت دیلیتش کردیم تو رویای صادقه اومده تو فضای مجازی !

ما هرچی میخوایم سرمون تو لاک خودمون باشه نمیزارن

البته یه چیزی میگن نمیدونم درسته یا نه

میگن اگه یه نفر بهت فکر کنه میاد تو خوابت

به نظر من که چرته [خنده!]

بعد اینکه نمره کارآموزی ما رو نمیزنن که بریم به حال خودمون بمیریم

ینی من الان گیر 5 واحدم

135 تا پاس کردم

خیلی زوره هاااا

اگه بگه گزارش کارآموزی بیار میرم کلاس آز امسال ش میگیرم دوباره

اصلا حال و حوصله تایپ ندارم که ندارم

اگه این سربازیه درست بشه خیلی خوبه، دوسال خدمت اجباری و احمقانه میره کنار، اگرم نرفت که به زانوم [خنده!] من سربازی برو نیستم

لعنت به هر چی جبره

 

راستی تا الان دو بار جلسه داشتیم با بچه های شرکت، قبلا فکر میکردم ملت خیلی آدمای خوبین اما به این نتیجه رسیدم که آدم خوب که واقعا بتونی بهش اطمینان 100 درصدی داشته باشی یک در میلیون پیدا میشه و بقیه بالاخره یه روزی میپیچوننت

جلسه اول خیلی در مورد کسب و کار و استراتژی صحبت کردم و پر جنب و جوش بودم که بعضی ها بهشان برخورده بود و فکر کرده بودند دارم انتقاد میکنم در حالی که من فقط ایده آل ها را بر میشمردم

درکشان ضعیف بود ... بدون رو دربایستی میگم

جلسه بعد سکوت کردم

هر چی میگفتن اقای کم حرف حرفی داری بگو، منم میگفتم  nothing 

فقط چند بار که در مورد کار تخصصی صحبت کردن منم نظرم رو گفتم که البته اگر نمیگفتم تیم رو به فنا میدادن

از این به بعدم بیشتر سکوت میکنم

شنیدن چکیده ساعت ها مطالعه لیاقت میخواد که بعضی ها ندارن

بیخیال طور واسه خودم میتابم

یه مدت که گذشت راجع به شفافیت مالی برخی هم شک کردم

و نداشتن اخلاق حرفه ای که موج میزنه و انگار قرار هم نیست درست بشه

یادتون باشه هر کاری که احساسات واردش بشه به درد نمیخوره، کار فقط با منطق جلو میره

خلاصه الان بی اعتماد شدم حالا بعدا رو نمیدونم

گفتم این برد چقدر درمیاد گفت 500 تومن

چند ساعت بعدش گفت 200 تومن

گفتم قبلا یه چیز دیگه گفتی، گفت اونو واسه بچه ها میگم

منم فقط خندیدم، خنده ای بسیار تلخ، در واقع او سوتی داد، قیمت تمام شده همان 200 بود که به همه اشتباه میگفت

یادتون نره دنبال پیچوندن مردم نباشین، بالاخره لو میرین، این قانون طبیعته

و اینکه یه چیزی بگم

کسی که از خدا نمیترسه در واقع از هیچی نمیترسه، از اینجور آدما دوری کنید چون اگه بتونن یه روزی حقتون میخورن

اگه طرف حلال و حروم سرش نشه، هزارم که آدم خوبی باشه یه روز از پشت بهت خنجر میزنه

و اینکه هرگز کسی که تنها یاورش خداست رو اذیت نکنین، اینا دلشون خیلی سوخته و واقعا هیشکی رو ندارن

مخلص کلوم اینکه حسابی دل زده شدم از شرکت

فکرامو رو هم ریختم و گفتم میرم دکمه خروج میزنم و میام بیرون

استخاره کردم بد اومد

گفت:

«... تو تنها هستی»

« ... آنها کسانی هستند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و از هوای نفسشان پیروی کرده اند(از این رو چیزی نمیفهمند)»

«و چه بسیار شهر هایی که از شهری که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند؛ ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاوری نداشتند»

فعلا بیخیال شدم

اما بعدا به احتمال زیاد سهمم میفروشم و یا یه ماشین میخرم میرم دنبال کار یا اینکه میزارم کنار واسه اپلای

ولی چیزی که هست دیگه صددرصد انرژی م رو نمیزارم واسه این شرکت

بیشتر میخوام رو خودم کار کنم و ساکت بشینم یه گوشه

شایدم برم دنبال یه استارت دیگه، بعیدم نیست

 

زت زیاد

راستی یادم رفت، گودبای سامر 2020 رو هم تبریک میگم

 

  • کم حرف آقا

سام علیک

داشتم فیلم "ناهید" رو تماشا میکردم؛ چقدر زیبا بود. کوتاه و پر معنا! کلا بازی ساره بیات و نوید محمد زاده را خیلی دوست دارم و بیشتر کار هایشان را دنبال میکنم. کمی احوال مکدر نمودم اما آرام بخشی بود بر غم فراق از خویش. دست و بالم به هیچ کار نمیرود و مدام احساس کرختی مزمنی در درونم حس میشود. در بحبوحه ی این نتایج آزمون ارشد ملال انگیز، این گونه بازخورد ها عادی می نماید یا که من خویش را به کل باخته ام و در نگارش حرفی بس موجز اینطور تار و پود واژگان را میبافم و ...

علی ای حال گذشت

طوری نشد که بخواهم در مکتب خانه های طهران ادامه ی تحصیل بنمایم

و در این هنگام گویی رتبه را با شارژ ایرانسل تفاوتی نیست، نه از باب تعداد رقم که از باب ارزش

بدین سان شاید به سالی دگر امید داشته باشم و از خیر شبانه و دانشگاه های دیگر ایالات چشم پوشم

سفر به دیگر استان ها امری ست بس ناملایم که پذیرای آن نیستم

باید اندکی تفکر کنم 

و بنگرم که چه چیزهایی سر جایشان نیستند 

البته که برخی چیزها هم دست من نبوده و نیست

لیک حس میکنم که مجدد باید کوله بار سبک کنم 

فقط میخواهم سکوت کنم 

اما نمیدانم به چه قیمتی 

استشاره و استخاره ای کردم از برای رشته MBA

بس خوب آمد

به این رشته علاقه داشته و دارم، در بازخورد هایی که از دیگر دوستان دریافت کردم متوجه نیمچه توانمندی خویش در این مهم گردیده ام

به هر رو تصمیم فعلی فروش کتب کنکوری برق و خرید مشابه شان در رشته MBA است

مخالف بس زیاد است و قلندر بیدار، لیک ایزد منان در تفسیر آیه ای از کتاب مقدس متذکر شد:

«بار گناه هر کسی بر دوش خود اوست ... » 

« ... اگر کمی صبر و تحمل کنی به منافع سالانه ای دست خواهی یافت» 

« ... با قلبی مطمئن به آن وارد شو»

 

خدا را چه دیدی، شاید سرنوشت ما این باشد

عرضی نیست

طولی هم نیست!

شاید به نظر یک شکست خورده بیایم

اما این شکست نبود

این مقدمه ای است بر شروع یک پیروزی بزرگ که چند خط اولش سرشار از خفت و خواری مینماید

مهم نیست

میگذرد

اما فراموش نخواهد شد

و از هجمه موش ها و آدم ها زین پس تنها خواهم زیست

تنهای کم حرف!

کس نمی داند در این بحر عمیق .......... سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق

قبلا در برابر علوم پزشکی ها کوچک شدم، بعد چرا که در صنعتی شریف قبول نشدی، چرا در ارشد برق موفق نبودی، تنبل شده ای و میخواهی از برق فرار کنی، شرکت الکی داری، پول نداری، اینقدر تنبلی که هنوز مدرکت را هم نگرفته ای

این حقارت ها جواب دارد

جوابی بس سهمگین

من با ذلت میروم

اما با قدرت بر میگردم

انتظار بکشید که در این راه بمیرم

چون فقط مرگ است که جلوی مرا میگیرد

اگر نمیرم یک روز برمیگردم و با نیش و کنایه پوستتان را میکنم

 

زت زیاد

 

 

  • کم حرف آقا

یک دوست به اصطلاح محترمی برای بنده نظر خصوصی ارسال کرده اند:

 

****************

مهمترین عامل بدبختی  ایران از نظر خداوند، شرک، توسل به از دنیا رفتگان و قبر پرستی است.
🔸و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، برکات آسمان و زمین را برایشان مى‌گشودیم، ولى آنها (حقایق را) تکذیب کردند؛ پس به (کیفر) اعمالشان مجازاتشان کردیم. (سوره اعراف - آیه 96)

🔸در حقیقت، الله حال قومى را تغییر نمى‌دهد تا وقتی که آنان حال خود را تغییر دهند، و چون الله براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست، و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود. (سوره رعد - آیه 11)

سوره انعام - آیات 40 تا 43:
🔹بگو: «به نظر شما، اگر عذاب الله شما را دررسد یا رستاخیز شما را دریابد، اگر راست می‌گویید، کسى غیر از الله را مى‌خوانید؟»
🔹(نه،) بلکه تنها او را مى‌خوانید، و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مى‌گرداند، و آنچه را که شرک می‌ورزید فراموش مى‌کنید.
🔹و به یقین، ما به سوى امّت‌هایى که پیش از تو بودند (هشدار دهنده‌هایی) فرستادیم، و آنان را به سختی و بیمارى دچار ساختیم، باشد که به تضرع (به درگاه الله) درآیند.
🔹پس چرا هنگامى که سختی‌های ما به آنان رسید تضرّع نکردند؟ لیکن دلهایشان قساوت پیدا کرد و شیطان آنچه را انجام مى‌دادند برایشان آراسته کرد.

👈 در بین کشورهای اسلامی، به کشورهایی که که قبرپرستی در آنها رواج دارد مانند ایران، عراق، سوریه، یمن و ... بنگرید و آنها را با کشورهایی که موضوع شرک و قبر پرستی را جدی گرفته اند مانند قطر و امارات مقایسه کنید. در حال حاضر قطر از نظر رفاه مردمی، رنک یک جهانی را دارد. (قطر ثروتمندترین کشور جهان است.) امارات هم یکی از مرفه‌ترین مردم جهان را دارد.

قصدم در اینجا این نیست که بگویم هر چه وهابیت می گوید درست است، ولی از نظر توحید قرآنی آنها از بهترین مسلمانان هستند.

درصد مسلمانان وهابی به جمعیت کشور:
عربستان سعودی: حدود 23 درصد جمعیت کشور وهابی هستند.
امارات: حدود 45 درصد جمعیت کشور وهابی هستند.
قطر: حدود 47 درصد جمعیت کشور وهابی هستند.

3 فایل زیر رو حتما بخونید، بحث نابودی اعمال در میان هستش. (روی لینک‌های زیر کلیک کنید.)

[لینک ها پاک شد]

*********************************

 

خب خوشکل جان اولا که این چرندیات ت را برو جای دیگر بلغور کن. این وبلاگ حرمت داره.

دوما اینکه من اگر کافر حربی هم بشوم، باز یک وجب خاک کربلا را به صدتای تو و اربابای انگلیسی ت نمیدم.

عشق اهل بیت تو خون ماست و با خرابکاری تو و مسئولین وطن ناپرست هم بیرون نمیره.

سجده به خاک یا قبر برای خدا هیچ اشکالی ندارد و اگر شیعه ها بر تربت کربلا سجده میکنند آیا امام حسین(ع) را خدا یا پسر خدا میخوانند؟ خیر! همه این را میدانیم که هرگز برابری وجود ندارد. کار برخی تندرو ها را هم تایید نمیکنم.

مثال برقی بزنم: شما وقتی میخواهی با یک نیروگاه یک لامپ را روشن کنی، آیا سریع میپری لامپ رو وصل میکنی به خروجی ترانس main نیروگاه؟ خیر! واسطه میزاری و تبدیل انجام میدی تا لااقل یه ولتاژ 220 بدست بیاری و اونوقت لامپ ت رو روشن کنی. دلیل نمیشه شما بیای اون واسطه ها رو با اصل نیروگاه یکی کنی. هر چیزی سر جای خودش باید باشه. شما که میخوای بدون واسطه لامپ رو روشن کنی تا آخر عمرت هم که سعی کنی فایده نداره مگر اینکه خودت به مقام واسطه برسی.

اینکه گفتم اوضاع عربستان خوب هست دلیل به این نیست که چون اونها وهابی هستند پس بهتر شده اند؛ خیر هرگز اینطور نیست. چون اگر به رفاه باشد سوییس از همه ما برتر است. این حرف شما توجیه بچگانه ای بیش نیست. من شاید مطالعه مذهبی خوبی نداشته باشم اما مطالعه اقتصادی سیاسی خیلی خوبی دارم؛ منتها این جا جایی نیست که بخواهم بنویسم چه کسانی سگ استعمار پیر هستند و با شو آف میلیارد ها دلار سرمایه بی زبان را به خزانه داری شان میریزند.

صبر داشته باش آقا/خانم وهابی! شب دراز است و قلندر بیدار!

الان نفت هست؛ صبر کن تمام شود آن موقع میفهمی که همین ها هم به تته پته می افتند. 500 میلیارد دلار بدهی آمریکا به عربستان چطور صاف شد؟! تحمیل خفت و خواری بد تر از این؟ هرچه بدهی دارند تیم فوتبال بهشان میفروشند. جوری صحبت نکن که فکر کنیم خاورمیانه کشور درست و حسابی هم دارد!

به نظر من خود شما هم نوچه استعمار پیر هستید. همه چیز واضح است.

این مکتب شیعه که سردمداری چون حضرت علی (ع) داشته است اینطور دارند از آن سوء استفاده میکنند؛ وهابیت انگلیسی که دیگر تکلیف ش کاملا روشن است.

در ضمن این حرف رو تو اون کله پوکت فرو کن:« من زندگی تو ایران ویران رو به صد تا کشور عربی مرفه ترجیح میدم».

 

در ضمن قطر مرفه ترین کشور دنیا نیست، اینقدر چرند به هم نباف. معلومه که چیزی هم بارت نیست.

امارات در لیستی هست که در اولویت مهاجران قرار نداره.

قطر از لحاظ تولید ناخالص هم اول نیست!!!!

برترین کشور های سال 2020

  • کارآفرینی: آلمان، آمریکا، ژاپن، انگلیس، سوئیس
  • تجربه زندگی: برزیل، ایتالیا، اسپانیا، یونان، تایلند
  • شهروندی: سوئد، کانادا، نروژ، هلند، دانمارک
  • نفوذ فرهنگی: ایتالیا، فرانسه،اسپانیا، آمریکا، انگلیس
  • فرهنگ و هنر: ایتالیا، اسپانیا، یونان، فرانسه، مکزیک
  • تمایل شهروندان برای مهاجرت: امارات، هند، چین، مصر، ژاپن
  • سهولت کسب و کار: لوکزامبورگ، سوئیس، کانادا، دانمارک، سنگاپور
  • میزان قدرت اقتصادی: آمریکا، چین، ژاپن، آلمان، انگلیس
  • کیفیت زندگی: کانادا، دانمارک، سوئد، نروژ، استرالیا
  •  
  • کم حرف آقا

های

اکنون که انگشت بر KEYBOARD مینهم، خوابم نمی برد. من ارشد وزارت بهداشت هم ثبت نام کرده ام که جمعه برگزار میشود. نمیدانم مطالعه را ادامه بدهم یا بیخیال شوم. داشتم فکر میکردم که اگر رتبه ام بد شود نمیتوانم اپلای کنم. بعد به این فکر کردم که اگر رتبه ام خوب هم بشود باز هم نمیتوانم. چون عملا پولی ندارم که بخواهم تصمیم کبری بگیرم؛ در واقع اگر شرط لازم را داشته باشم شرط کافی را ندارم.

بی خوابی به سرم زده است بدجور. فکر پروژه کارشناسی آنقدر بهم استرس وارد میکند که آخر دق مرگ میشوم. فوق العاده روی مخ است. استاد مطمئنا پیام میدهد که داری چه غلطی میکنی.

اعتماد به نفس کمی دارم.

یعنی کنکور باعث شد اعتماد به نفس حوزه کاری م پایین بیاید.

چون بیشتر در خانه بودم ضعیف شدم. در واقع عادی هست. همه همین جورند. وقتی همه ی زندگی ت میشه یه آزمون...یک سال زندگی م گذاشتم پاش...من که میدونم همه چی اونجا مشخص میشه... من که میدونم اون با من این کارو کرده....... ولی من الان دللللم پررر میکشه که یه بار دیگه برگردم سر جلسه....

مگه فیلمه؟ مگه نوید محمد زاده م من؟    [خنده!] و [و مجدد خنده!]

یکهو به ذهنم رسید که فضای متن را عوض کنم. سکته جالبی وسط داستان ایجاد شد! خوشمان آمد!

باید میرفتم نویسنده سینما میشدم.

سعی میکنم این انرژی های منفی که از طریق حضرات دروغگو بهم تحمیل شد را از خودم دور کنم.

من حالم خوبه

من چقد آرومم

همه چی آرومه

من چقد خوشحالم

همه چی آرومه

...

خب دیگه خوابم گرفت

اولین خمیازه را کشیدم

به طوری که دهانم درحال جر خوردن بود

نیمی از اُسکیژن اتاق را کشیدم داخل

آخ که یادش بخیر در خوابگاه در سالن تلویزیون، الکلاسیکو میدیدیم و تو سر و کله هم میزدیم

تو سالن مطالعه اینقدر خمیازه میکشیدیم که نگو و نپرس

شب امتحانا مویرگ چشم بچه ها در حال پاره شدن بود

خاطرات نکبت باری بود

اما بعد تمام شدن امتحان آنقدر سرخوش میشدی که نعشگی اش از خود بی خودت میکرد و به قول بچه ها: میخوایم بریم خوابگاه لش کنیم :) اولین بار که این اصطلاح را شنیدم از خنده پکیدم! به معنی اینکه میرویم خوابگاه و هیچ کاری انجام نمیدهیم، فقط دراز میکشیم روی تخت و به سقف زل میزنیم و اگر امتحان خیلی سنگین نبوده باشد شروع به چرت و پرت گفتن می کنیم.

خب

امیدوارم خدا یکاری بکند اینبار هم

ما که لش کردیم [خنده!] خدایا خودت ردیفش کن دیگه! چند بار بگم

بازم هم سکته اومد وسط نوشته های جدی من :(

بگذریم

گود نایت اوری بادی

 

  • کم حرف آقا

سلام

دیشب که رفتم کارت ورود به جلسه ام را بگیرم متوجه شدم که حوزه امتحانی من عوض شده است! در واقع افزودن حوزه های امتحان به 2300 عدد دروغی بیش نبود. فوق العاده عصبانی شدم. کاری از دستم بر نمی آمد. اندکی بهم ریختم. شب هم تا حوالی ساعت 3 خوابم نمی برد. البته همه اش هم تقصیر این اتفاق نبود. من باید از یک هفته قبل کنکور روتین روزانه ام را تغییر میدادم که ندادم و این اشتباه بزرگی بود.

صبح ساعت 6 راه افتادم. تنها رفتم. به نظرم حوزه امتحان شلوغ تر از پارسال بود. حس کردم داوطلب ها زیاد شده اند. من ماسک برده بودم اما عده ای هم در حال جستجو بودند که مشخص بود تعداد کمی  دارند و خیلی صدایش را در نمی آوردند تا تمام نشود. نگهبانان یک دستگاه مسخره هم داشتند که برای یافتن موبایل بود. نمیدانم واقعا کاربرد داشت یا نه. فاصله اجتماعی هم در صف وجود نداشت و عملا همه چیز الکی مینمود. حتی گشتن مامور حوزه امتحانی هم به شدت پارسال نبود و فقط دو تا دست به پهلو میزد و میگفت برو. تغذیه آب معدنی و کلوچه بود. آب خودم برده بودم اما کلوچه را گرفتم که کیفیت ش بد نبود، در واقع از آن بی کیفیت ها نبود که تا یک ساعت مجبور باشی با انگشت از لا به لای دندان ها بیرونشان بیاوری!

قبل از شروع آزمون رفتم سرویس بهداشتی و آبی هم به دست و صورتم زدم تا خواب از سرم بپرد. آن مراقب سخت گیر دانشگاه مان هم آنجا بود! یادم هست که در یک پست پیرامون او نوشتم. امروز اما هر چه فکر کردم اسم او یادم نیامد. طبق معمول دقیق و منظم! مانند آلمانی ها!

فاصله اجتماعی وجود نداشت؛ حتی به نظرم فاصله داوطلبان نسبت به پارسال کمتر هم شده بود. کنار من یک مرد مسن نشسته بود که گویا مهندس نیروگاه بود. کمی با او گپ و گفت داشتم. جالب اینکه کد سوالات هر دوی ما C333 بود!!!!! به جان خودم فاصله بین ما کمتر از 50cm بود!!!!

بله! حتی کد سوالات فرد جلوی من هم C333 بود!!!! هان؟ چی شد؟ جا خوردید؟ بله! واقعیت همین است، اینجا سر زمینی با مدیریت بزرگترین دروغگویان تاریخ بشریت است.

در یک کلاس متوسط، بالای 40 نفر حضور داشتند. مراقب را هم میشناختم. او هم مرد شریفی است. مدام به افرادی که ماسک شان را در می آوردند تذکر میداد. با من هم چند بار صحبت کرد. من اعصابم خورد شده بود. از یک طرف کش های این ماسک پشت گوشم را اذیت میکرد، از سویی دیگر عینکم بخار میزد، از یک طرف نفسم می گرفت. اما خب چاره ای نبود، گاهی میزدم گاهی هم به بهانه آب خوردن میگذاشتم کنار. البته فکر نمیکنم در سالن های دیگر هم اینقدر گیر میدادند.

برای دوستان دیگر توصیه میکنم از ماسکی استفاده کنند که پشت گوش را آزار ندهد.

سر جلسه آب بخورید تا کمی آرامش بدست بیاورید.

استرس نداشته باشید، اگر سخت باشد برای همه سخت است. خودتان را سرزنش نکنید. فقط بهترین خودتان باشید.

تا آخرین لحظه مقاومت کنید.

سر دو درس آخر به شدت سر درد داشتم به طوری که میدانستم سوال را چطور حل کنم اما انرژی برای شروع نداشتم. بی خوابی و خستگی مفرط کار خودش را کرده بود. البته فکر میکنم ریاضی کلا سخت طرح شده بود.برای دکتری همان سوالات اسفند را دادند اما برای ارشد گویا مجدد سوال طرح شده بود که خب با چیز هایی که من دیدم بعید هم نیست. از همان جاهایی که فکرش را نمیکردی سوال طرح شده بود، به ویژه چند صفحه نهایی هر کتابی! فکر میکنم طراحان مریضی خاصی گرفته بودند.توصیه میکنم به طور تصادفی مباحث کم تکرار در کنکور را انتخاب کرده و مرور کنید.

کرونا و دورغ های بی پایان پست فطرت ها روی رتبه من خیلی اثر گذاشت. تاثیری که یقینا موجب تغییر سرنوشتم میشود. کاری از دستم بر نمی آید.

 

دوستانی که هنوز به تعویق کنکور امید دارند فقط در حال کندن گوری برای خودشان هستند. خواهران و برادران عزیزم بیخیال این اراجبف بشوید. چند پیج اینستگرمی دیدم که هنوز به دنبال متحد کردن بچه ها برای تعویق هستند.

من نمیدانم هدف ایشان چیست اما یک چیز را خوب میدانم:«

هر داوطلبی که وقتش را روی این چیز ها بگذارد، لاجرم محکوم به شکست است».

باید باور کنید که اینجا ایران است. آنها همه با هم متحد هستند. آنها همه چیز را بهتر از من و شما میدانند. آنها برای نظرات شما پشیزی ارزش قائل نیستند. آنها هر کاری خودشان بخواهند میکنند.

همین حالا این اراجیف را کنار بگذارید و به فکر جمع بندی هر آنچه یادگرفته اید باشید.

به حرف من گوش کنید و تا بعد کنکور موبایل بازی را ترک کنید.

من نمیدانم اصلا کسی می آید به این خراب آباد من یا نه، اما اگر اکنون داری این متن را می خوانی یکبار برای همیشه به من اعتماد کن و موبایلت را جایی قایم کن که حال و حوصله پیدا کردنش را نداشته باشی! یکبار برای همیشه تا روز کنکور که اواخر مرداد است بجنگ. بجنگید و فکر کنید. به دیوار زل بزنید و از خود بپرسید:« چکار کنم تا کارم بهتر پیش برود؟ چه تدبیری بیندیشم؟ چه کار + کوچکی انجام دهم تا رتبه ام 100 تا پایین تر بیاید؟»

ذهن لعنتی ما با یک خبر خوش کارش را نیمه کاره رها میکند، با یک خبر بد نا امیدمان میکند. بیایید ذهن را از این خبر های احمقانه پاک کنیم.

رتبه تان را در همین مدت باقی مانده کم کنید تا بعدا نگویید که البته میتوانستم بهتر باشم ...!

تمام کنید کار ر

 

اگر سوالی بود جوابگو هستم

الان خوابم می آید چون بعد از کنکور هم رفتم شرکت و تا الان نخوابیدم ام.

دارم خاموش میشوم

تا درودی دیگر بدرود دوستان

این را یادم رفت بگویم: سرم از شدت درد دارد میترکد!

 

  • کم حرف آقا

های

امروز کنکور دکتری بود. من نه موافق تعویق کنکور هستم و نه مخالف آن. به هر رو هم مزایایی دارد و هم معایبی. مسئولین مملکت هم که فقط به فکر پول خودشان هستند. عملا قرار نیست چیزی درست بشود. برای من تعویق خوب نبود. هم حوصله ام سر رفت، هم به کارهایی که میخواستم انجام بدهم نرسیدم. اما به هرحال کرونا خطرناک است؛ شاید برای من که پاک باخته ام تفاوتی نداشته باشد اما برخی داوطلبان بیماری زمینه ای دارند و خب حق دارند که بترسند. در این بین مافیای خود ساخته مسئولین دنبال سوء استفاده همیشگی خود هستند و مصداق بارز تیشه به ریشه آموزش مملکت!

حال و حوصله این چرندیات کنکوری را ندارم. خسته شدیم از سرزمینی که هیچ وقت قرار نیست درست بشود. من اما نمیدانم این حاکمان چطور شامگاه سر بر بالین میگذارند، مگر میشود؟ مگر امکان دارد؟

فعلا که شده است. تا انگلیس و شوروی هستند اوضاع سرزمین ما بهتر از این نخواهد بود. اما از این میترسم پس فردا در قیامت هم بگویند: شما بفرمایید جهنم چون ایرانی هستید، بقیه بفرمایند در بهشت برین! بعید هم نیست. فکر میکنم آن زمان ها امام رضا (ع) ما مردم ایران را نفرین کرده است چون به او سم دادند. واقعا این یکی هم بعید نیست؛ شاید نحسی همان خیانت ما را گرفته است و امروز مثل عراق و سوریه و فلسطین شده ایم. البته عربستان وضع خوبی دارد که آن هم دلیلش را نمیدانم. کلا نمیدانم؛ اگر بخواهم تراوشات ذهن ناقصم را بنویسم همه خل و چل میشوند.

بگذریم، این دری وری ها ما را به جایی نخواهد رساند.

الان باید چه کنم؟

خیلی مشوش هستم. در شرکت هم گاهی از بچه ها رنجیده خاطر میشوم. صبور هستم اما برخی مواقع دیگر واقعا کم می آورم. آنها حرفه ای هستند و اخلاق حرفه ای هم دارند لیکن گاهی روی حرف اشتباه خودشان پافشاری میکنند. الان صبر میکنم به این امید که خودشان درک کنند و فکر میکنم که پس از مدتی متوجه اشتباه خودشان خواهند شد. امیدوارم که بشوند.

میخواهم به آنها بگویم که خواهان تمرکز روی زمینه مورد علاقه خودم هستم.

متاسفانه بچه ها چون مطالعه اندکی دارند و در فضای شگفت انگیزی مانند لینکداین عضو نیستند حرف های مرا درک نمیکنند. همه چیز که تجربی نیست؛ گاهی باید چند سال هر روز مطالعه کنی تا برخی نقاط کور مسئله را متوجه شوی. اما بالاخره یک روز به آنها میگویم که وقتی مطالعه کافی ندارید خواهشا اینقدر روی نظر اشتباهتان پافشاری نکنید.

بگذریم، این هم مهم نیست.

برویم سراغ مقوله مهم ازدواج! [خنده] یاد فیلم آتیش بازی افتادم! آدم هر چه بیکار تر و علاف تر میشود ذهنش بیشتر سراغ این چرندیات میرود. البته چرند هم نیست. در ایران چرند شده است؛ یا شاید هم نه کلا چرند شده. نمیدانم. خب داشتم فکر میکردم که من آدم عجیبی هستم. پیش خودم میگویم: ازدواج نمیکنم پس بیخیال دنیا و هر چی که هست؛ گور بابای کارآفرینی و مهندسی و اپلای

فکر کنم من نوع خاصی از انسان هستم که به هیچ دردی نمیخورد. البته شاید هم «جک ما » در وجودم دارم و خبر ندارم. به هر حال این هم یک احتمال است.

به قول رفیقم: ایلان ماسک با اون همه دبدبه کبکبه ش با هالیوودی ها میتابه! کیف دنیا رو میبره!

چون من علاقه زیادی به ایلان دارم رفیقم همیشه او را بر فرق مبارک میکوبد!

بگذریم، ایلان هم برای ما نون و آب نشد.

والا به خدا چه کاریست خودمان را علاف کرده ایم.

بیایید پیرامون زیبایی های زندگی صحبت کنیم.

زندگی زیباست

به سلامتی روزی که در یک جای همین کره خاکی، تنها کنار ساحل، فارغ از بهشت و جهنم، بیخیال خیر و برکت دنیا همراه یک نخ سیگار بهمن (ما یه نخ بهمن چی رو به صد تا پاکت مارلبرو پایه بلند نمیدیم دااش[خنده!]) دود کنی هر آنچه میخواستی و نشد و نمیخواستی و شد.

از این مقوله هم بگذریم،

دیگر چه بگویم

هیچ

اگر هیچ نگویم سزاوارتر است.

خب دیگر من خسته شدم؛ نوشتن چرت و پرت کافی ست.

وقت است تا بخسبیم؛ ببینیم فردا برایمان چه تقدیری رقم زده شده است.

 

 

امیدوارم دنیا باب مراد ما گردد. امیدوارم اندکی دلمان شادتر بشود.

امیدوارم آن سیبی که قرار بود هزار تا چرخ بخورد و پایین بیاید هرچه زودتر چرخ هایش را بزند و فرود بیاید؛ بلکه بخت برگشته ما ایرانیان هم باز شود.

 

 

 

روز و روزگار خوش

 

 

  • کم حرف آقا

سام علیک

من برگشتم. دوست عزیزی برای بنده نظر خصوصی ارسال کرده بودند و حس میکنم شاید بهتر باشد که کمی برای ایشان بنویسم، باشد که خدمتی کرده باشم.

نوشته های قرمز من هستم:

 

 

سلام، چطوری؟ 

خوبم، ممنون 

خب میگم که واقعا کم حرفی و اینجا کسی نوشته هاتو میخونه؟؟

بلی، من کم حرف هستم البته در روابط اجتماعی؛ در روابط کاری متوسط هستم 

نمیدانم کسی نوشته های مرا میخواند یا نه، من برای دل خودم مینویسم. نویسندگی نوعی اعتیاد است که راه ترکی برایش وجود ندارد. از سال 2009 شروع به نوشتن کردم و گاه گاهی هم رهایش میکنم. 

میدونی خیلی وبلاگو نگاه نکردم همین دو دیقه پیش واسه اولین بار دیدمش 

من خودم کلن کم حرفم، چندوقتی میشه که دیگه اصن دوست ندارم تو دنیای حقیقی 😕با کسی حرف بزنم، البته ارتباط برقرار کردن با دیگران در حد یه بچه سه چهارساله هم یادم رفته.

خب پیشنهاد میکنم سخنرانی یا دیالوگ سریال ها رو ببینید و سعی کنید عین آنها تکرار کنید، گویی که میخواهید زبان جدیدی بیاموزید. اگر دوستی دارید با او تمرین کنید و اگر نه با دیوار! فقط لطفا خجالت نکشید. شاید در ابتدا مسخره کنند اما پس از مدتی عادت میکنند. سعی کنید صدای خودتان را ضبط و اشکالات خودتان را پیدا کنید و برای حل آنها مدام تمرین نمایید.

یه وعض سخره ای شده. خلاصه نمیدونم چرا اصن دارم بهت پیام میدم. اگه میخونن نوشته هاتو و نظرم میدن تا منم وبلاگ بزنم 😶هرچند اونم بلد نیستم ینی یاد بگیرم چطور اینکارو کنم هم باز هیشکی نمیخونه.

من فکر میکنم شما مشکلی مهم تر از کم حرفی و خراب بودن ارتباطات دارید و اون شنیده شدن هست. شما نیاز دارید که شنیده بشید و بهتون توجه بشه. ببینید نوشتن به خودی خود شاید مشکل شما رو حل نکند اما کمک میکند نظم ذهنی بهتری پیدا کنید. تا حدودی میتوان گفت: این فضای کوچک حکم یک گوش شنوا را بازی میکند که ممکن است تا آخر عمر صدایی از آن در نیاید.

من حتی تو مجازیم نمیتونم با کسی حرف بزنم انگار فلج مغزیم 😐 چ با ایدی دختر چ با ایدی پسر هیچ وقت نتونستم مث آدم با کسی حرف بزنم، هرچند که من حق میدم به بقیه انقد که تخس و سرد و خنثی م و کلن  مزخرف میگم دیگران که هیچ خودمم از خودم بدم میاد. 

به نظرم شما تشبیه های بانمکی استفاده میکنید! خیلی هم بد نیست، فقط باید جانب ادب را رعایت کنید تا خودتان ذهن آرام و بی دغدغه ای داشته باشید و با خیال راحت بین کلمات بغلطید گویی که روی سطح آب شناور مانده اید و خیالتان راحت است که قرار نیست بابت حرف هایتان به کسی جواب پس بدهید. شاید اگر مطالعه تان را بیشتر کنید برای نگارش متن طنز مناسب باشید. در ضمن همیشه هم شما مقصر نیستید، آدم بی شعور همه جای دنیا هست.

فاااک ساعتو ببین قرار بود. پنج و پنجاه بیدار شم درس بخونم 😂😭 امیدوارم هشت دیگه بیدار شم.  از بدترین شبای عمرم بود. به ته سیاهی و ناامیدی رسیدم و مث سگ میترسم و مث همیشه مضطربم...  👟بابت انرژی منفی حرفام متاسفم ✋. یادم باشه سحرنشده ی 19/3/99:Last

سعی کنید نظم زندگی تان به هم نخورد. یک روتین روزانه را دنبال کنید و بابت گذشته حسرت نخورید چون فایده ای ندارد. برنامه تان را به هم نزنید. ترس و اظطراب کمی باید وجود داشته باشد، چون اگر نباشد دیگه خیلی خوش خوشانمان میشود؛ اما نباید از یک حدی بیشتر شود.

من خودم اینقدر انرژی منفی دارم که انرژی منفی های شما کاملا دفع میشه(بار های موافق!)

 

»پایان«

 

 

 

  • کم حرف آقا

چند وقت است که فکر آن خانم گریبان گیر آقای کم حرف شده است. قبلا سرم به درس و دانشگاه بود، خیلی به این جور مسائل فکر نمی کردم.اکنون که همه چیز تعطیل است فکرم هزار جا میرود. کنکور هم که معلوم نیست چه تاریخی برگزار میشود، معلوم نیست این نفهم ها چه غلطی میکنند. مشکل کار اینجاست که من حتی نمیدانم او را دوست دارم یا نه! کاش میشد لااقل با او یک گپ کوتاه داشته باشم و ببینم چکاره است؛ اما تکان بخوری همانا ممکن است به بی غیرتی و نا مسلمانی و بی خانوادگی متهم شوی.کلا بخواهم بگویم، پا در هوایی بسیار مزخرفی میباشد. کاش بتوانم زود فراموش کنم، چون یک تصمیمی میگیرم و بعد میبینم که ای دل غافل مگر قرار نبود اینجور نشود! کاش کرونا نبود، کاش سرم شلوغ بود، کار میکردم، پروژه انجام میدادم تا این فکر های عبث از کله پوکم بیرون برود... زندگی ما شده اگر و اما و ای کاش...

ولی من‌در آخرت به خدا خواهم گفت که بندگان ش چه بلایی سرمان آوردند، به او شکایت خواهم برد تا بداند که شرایط خیلی سخت بوده است... به او میگویم که برخی حق مان را خوردند و به قناعت تشویق مان کردند و راه راست را برایمان کج کردند تا نه دنیا را داشته باشیم نه آخرت را.

من به حدی رسیده ام‌که دیگر هیچ بنی بشری را قبول ندارم. اگر امام زمان از فرزندان حضرت علی(ع) نبود، می گفتم او را هم قبول ندارم. این چه دنیایی شد، چه زندگی شد، چه بساطی شد، این که همش سخت است... لااقل خوشی را هم ببینیم تا ناکام از دنیا نرویم‌. بابا به همین برکت قسم حق این ملت خوردن ندارد... نکنید همچین با ما...

آهنگ 《سبب》 از شادمهر عجب شاهکاری ه خداوکیلی، دیشب گوش دادم روحم تازه شد.

انگیزه ام کمی تحلیل رفته است، امیدوارم ترمیم شود. 

یادم باشد بعدا برای زبان انگلیسی یک مطلب خوب آماده کنم، خیلی تجربه جدید یاد گرفتم.

دلم یک نفر را میخواهد که با تمام وجود به من ایمان داشته باشد، از ابتدای زندگی خانواده ام به من ایمان نداشتند که اگر داشتند خیلی بهتر میتوانستم از استعداد هایم بهره ببرم. بیچاره خواهرم که بچه اول هم بود و با این بی تدبیری های خانواده له شد. به معنای واقعی کلمه له شد..اما در عوض در خانواده های دیگر نگاه میکنم که فرزند تحت حمایت صد درصدی است و مدام از یک کاه کوه میسازند برایش و چه چه و به به ...

خانواده اگر نتوانند بچه را خوب تربیت کنند چرا باید بچه دار شوند؟ 

چرا بچه می آورید در حالی که نمیدانید چطور با او رفتار کنید؟ 

چرا فکر میکنید خدا کریم است و بچه برکت دارد و خودش بزرگ میشود و ... ؟

چرا فکر نمی کنید که فرزند هم بر گردن پدر و مادر حق دارد؟ چرا؟ 

چرا وقتی به او ایمان ندارید از او انتظار بیجا دارید؟ 

خواهش میکنم از دوستان، خوانندگان و همه آنان که پارسی می‌فهمند، آقا اگر توانایی تشکیل خانواده ندارید ابتدا مطالعه کنید بعد تصمیم بگیرید. اگر توانایی داشتن 4 فرزند را ندارید به خدا واگذار نکنید. اگر نمی توانید با یک نفر مذاکره کنید و اختلاف نظر هم را پوشش بدهید، سریع نروید سراغ ازدواج که پس فردا هم دختر مردم را بدبخت کنید هم بچه مادر مرده را به فنا بدهید. به حضرت عباس این ها از گناه کبیره کمتر نیست. 

 

 

  • کم حرف آقا

امروز بابا و مامانم باهم بحث کردند و من واقعا بهم ریختم. نمیدانم چرا اما حس میکنم مادرم پدرم را دوست نداشته است و فقط از سر اجبار پدرش ازدواج کرده است. دو روز است که حال ما را گرفته اند. من داشتم به ازدواج فکر می کردم؛ واقعا میترسم! به همین خاطر بیشتر به تنها زندگی کردن می اندیشم تا جفت شدن. من مثل بچه پر رو ها قادر به جذب خانم ها نیستم. با این وجود که رفیق هایم میگویند قیافه خوبی داری اما به نظر خودم الکی حرف میزنند. اگر خانواده بخواهند مرا مجبور به ازدواج‌ با کسی کنند که دوستش ندارم، هرگز قبول نمیکنم.

چند روز پیش به یک خانم request دادم که قبول نکرد، فکر کنم خیلی پسر نچسبی به نظر بیایم! بعدش به دوستم گفتم او هم گفت ولش کن! اینستاگرام و این چرت و پرت‌ها را پاک کن. من هم پیج م را private کردم و bio را هم پاک. دوستم شکست عشقی خورده، فقط به این خاطر که پول نداشته و رقیبش هم آدم زرنگی بوده است. خودش که بروز نمیدهد اما واقعا دلش سوخته است. او اما الان خیلی پول در می آورد و موفق است. اکنون با خنده میگوید فقط پول! و اصلا به خودش نمیرسد و گاها با دمپایی سفید کل آزمایشگاه و دانشکده را می پیماید... او میگوید هر دختری مرا می خواهد با همین شرایط بخواهد. اما خیلی آن دختر را دوست داشته است. شاید این دنیا واقعا ارزش این چیز ها را نداشته باشد، عشقی که به فرجام نمی رسد و اغلب برای بچه های بی پول زیاد اتفاق می افتد. اما بعدا که پولدار میشوند دیگر او رفته است!

در اتاق ما همه مجرد بودیم. 32 ساله مان هم مجرد بود.

بگذریم، این حرف ها به جایی نمی رسد. خواهرم هم امروز اولین حقوقش را گرفته است، برای من 200 به عنوان عیدی واریز کرد. من هم کلی با او شوخی کردم.

کنکور را میخوانم و باید جدی تر دنبالش کنم. با برنامه ریزی میتوانم موفق شوم. کنکور واقعا چیزی نیست که بخواهد اذیت کند، فقط باید سه ماه پیوسته وقت بگذارم و تمام!

بچه های شرکت کلی کار شروع کرده اند که این چند وقت درگیرش بودم و هستم و همین امشب در اسکایپ خبر از یک پروژه ضرب الاجلی و پر سود به میان آمد که خدا به خیر کند و با این اوضاع امیدوارم به کنکور لطمه وارد نشود.

فقط خدا کمک کند 

من دیگر درمانده ام 

هیچ راه حلی به ذهنم نمی رسد، فقط خدا یک کاری بکند و مرا از این ورطه سربلند بیرون بیاورد‌

کرونا هم که میبینید چه آتشی به زندگی مردم انداخته است 

حرف زیاد برای گفتن دارم اما الان خوابم می آید و حوصله تایپ هم ندارم 

اما این چند صباحی که نبودم تجربه های ارزشمندی کسب کردم

دعا کنید، انرژی های + بفرستید برایم

من هم دعا میکنم زندگی تان سرشار از آرامش و آسایش باشد 

در کنار خانواده تنتان سالم و دلتان شاد باشد 

امیدوارم حالتان همیشه عالی باشد و به هر آنچه دوست دارید برسید 

من مثل همیشه میخواهم گریه کنم، اما امکانش نیست 

مرد هم گریه نمی کند...

  • کم حرف آقا

Once again, begin to fight with them

Begin by the strategy....  you can do it yourself...alone...stay maaaaan 

 

Syndrome deev [Hamid Sefat]

  • کم حرف آقا

مخم از شدت این کار ها به تته پته افتاده است

خیلی سرم شلوغ شده و خوب نمیتوانم روی کنکور وقت بگذارم

بچه های تیم مدام پروژه میگیرند 

استاد مکانیک ول کن پروژه اش نیست

آزمایشگاه روی اعصاب است چرا که هم وقت زیادی میگیرد و هم برخی دانشجو ها کم لطفی میکنند 

شب های سختی را میگذرانم

خیلی خیلی سخت

و هر روز دلم میخواهد جلوی زمان را بگیرم و بگویم 

لعنتی جلو نرو

نرو

این کار باید تمام شود 

به فروردین نزدیک نشو لعنتی

میبینی که کار سرم ریخته است

اما انگار که زمان کر است و ناله های مرا نمیشنود

فکر بی پولی هم فکرم را به هم میریزد

جمعه هم با ماشین چپ کردیم اما چیزیمان نشد، ولی خب هنوز هم حس خوبی ندارم چون وحشتناک بود

میبینید

چقدر همه چیز فشرده و به درد نخور دنبال میشود

برق برق برق خدا لعنتت کناد که پیرمان را در آوردی، خدایی میگویم پول در آوردن در این رشته خیلی سخت است خیلی خیلی سخت 

گاهی دلم میخواهد بنشینم گوشه ای و فقط گریه کنم و فقط زار بزنم و فقط عربده بزنم...

اما متاسفانه در دانشگاه همچنین جایی تعبیه نشده است 

دلم خیلی چیزها میخواهد

خیلی دلم پر است

دلم مادرم را میخواد دلم خواهرم را میخواهد دلم همه چیز میخواهد و هیچ چیز نمی خواهد

کم حرف شکسته است

کم حرف خورد و خمیر است

کم حرف باید چه کند؟

ذهنم مشغول است

زندگی ام دگرگون دنبال میشود

رویای امریکا و این قیمت دلار و فشار زندگی و هزارتا کار که هر کدام از یکطرف میکشندت و جر خوردن خودت را به چشم میبینی

دلم از این روزگار پر است

هم میخواهم عمر بگذرد

هم میخواهم نگذرد 

دوام می آورم؟

زنده می مانم؟

منی که جمعه مرگ را در چند قدمی خودم دیدم، به پایان این راه امیدوار باشم؟

  • کم حرف آقا

سلام

خوب نیستم، تو خونه حالم خوش نیست

جو خونه را دوست ندارم، گویی که زندان است

پر از انرژی های منفی که حال را بد میکند

من خیلی سختی کشیدم تا همینجا آمدم

و الان هم...

نه میزی، نه روشنایی درستی،عین کاروانسرا،نه آرامش،نه یه قالی نرم که بشود روی آن دراز کشید، نه یه گوشی درست و حسابی،نه کانون گرم خانواده، نه جایی برای مطالعه

پولی فراهم میکنم و از این مملکت لعنتی که نکبت از در و دیوارش میبارد میروم، اگر هم نشد به جهنم میروم که بهتر از این وضع هست

عمویم میگفت پسر عموت برای خرید یک فلش سه روز قهر بوده است، ای لعنت به این زندگی که بچه برای یک فلش باید خودش را اذیت کند، حال آنکه نه کامپیوتر دارد نه موبایل دارد و نه خیلی چیزهای دیگر دارد...

لعنت به این دنیا 

لعنت به این کشور

لعنت به این جماعت

لعنت به سریال ستایش

لعنت به هر چی که هست

جو مزخرفی گریبان گیرم شده است

 

  • کم حرف آقا

بله دوستان

آقای کـــــــــــــــم حرف دارد درس میخواند

البته سرعتش بالا نیست و این اصلا خوب نیست

او در آزمایشگاه هم تدریس میکند و وقت زیادی از وی گرفته میشود

وی کله صبح از خواب بلند شده و تا بوق سگ کار و تلاش میکند

برخی مواقع کله اش از شدت درد پیچ و تاب میخورد و وانگهی ممکن است زمین بخورد

 

28 فروردین 99

کنکور کارشناسی ارشد

تا آن زمان میجنگم

100 درصد مسئولیت جنگ با من است

نباید شکست بخوریم

نمیگذارم شکست بخوریم

هرگز و هرگز

 

کم حرف آقا را دعا کنید، او تلاشش را میکند، نتیجه با خدا

 

  • کم حرف آقا

بله دوستان، این هم از سامر امسال

تمام شد... به همین سرعت... چقدر سخت گذشت...

چقدر پیاده از خوابگاه تا آزمایشگاه رفتم و آمدم!

چقدر سر ظهر با شکم گرسنه و پای پیاده رفتم استخر!

چقدر گرسنگی کشیدم!

چقدر آفتاب پس کله ام خورد!

عجب کوله ی سنگینی داشتم... کسانی را میدیدم که با ماشین کولر دار به سرعت از کنارم میگذرند و من سراپا عرق کرده بودم و باید همچنان پیاده میرفتم تا جاده تمام شود. دوش بعد رسیدن به خوابگاه هم by default اجرا میشد، اما اثر چندانی نداشت! صرفا جنبه فان داشت.

چقدر گرم بود

چقدر تخم مرغ خوردیم

خدایا شکر

همینشم شکر

گذشت

دیگر هم قرار نیست بازگردد

من اما صبور تر شدم

روابط اجتماعی ام را ارتقا دادم

بهتر صحبت میکنم

پخته تر شده ام

رانندگی ام بهتر شده است(در کمتر از یک هفته 1300 کیلومتر رانندگی! خیلی خسته ام)

با افراد خوبی آشنا شدم

و هزاران تجربه خوب دیگر که زیر سایه ی همین سختی ها به دست آمد.

و حالا میخواهم برای کنکور ارشد آماده شوم

و میخواهم جزو 20 نفر متخصص رشته خودم باشم

راهی است که در ابتدای ورود به آن هستم، باید خودم  را مدیریت کنم تا 7 ماه دیگر بتوانم یک مرحله جلوتر بازی کنم

بازی ادامه دارد...

 

 

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

 

 

 

  • کم حرف آقا

سلام

عرض کنم که این چند وقت خیلی خوب پیش نرفت؛ ولی خب بد هم نبود. نسبتا راضی هستم. میتوانست بهتر باشد... هر چه بود گذشت

بعد اینکه داشتم به این فکر میکردم که تنها راه بدست آوردن respect کسب یک رتبه دهان پر کن در کنکور ارشد است

چیزی که خیلی به آن نیاز دارم بستن دهان برخی از اقوام و آشنایان است

میخواهم جزو 20 نفر اول رشته خودم باشم و قیافه آنها را هنگامی که بهترین دانشگاه قبول میشوم ببینم، آن موقع مثل خودشان رفتار میکنم؛ جوری نگاه میکنم که گویی اصلا ندیدمشان؛ قیافه شان دیدنی است، خیلی خیلی دیدنی...

من میتوانم

این را مطمئنم

بعد از 22 سال سن آنقدر به توانایی های خودم اعتماد دارم

که بتوانم پوزیشن خاصی را برای خودم متصور شوم

هربار که در رویا، محل تحصیل ارشدم را میبینم آنقدر نعشه میشوم که نمیخواهم چشمانم را باز کنم

نگاه های سنگین آنها جسم و روحم را آزار میدهد

من اما میخواهم برای همیشه این بازی کثیف را تمام کنم

for ever

هر چقدر که کار برایم سخت باشد، هرچقدر که پروژه سخت تعریف شده باشد، هرچقدر که کارآموزی وقتم را بگیرد، هرچقدر که بیخوابی بکشم، هر چقدر که استخوان هایم خرد شود، هرچقدر که چشمانم از حدقه بیرون بزنند و سرم از شدت درد بترکد....

من تسلیم نمیشوم

and now, I 'm ready

فقط چند کار کوچک مانده که باید همین چند روزه تمامشان کنم و یا علی

 

پس برویم برای رتبه زیر 20 ارشد

 

نظر شما چیست؟

آیا موفق میشوم؟

not immediately but definitely...

 

 

  • کم حرف آقا