خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

امروز بابا و مامانم باهم بحث کردند و من واقعا بهم ریختم. نمیدانم چرا اما حس میکنم مادرم پدرم را دوست نداشته است و فقط از سر اجبار پدرش ازدواج کرده است. دو روز است که حال ما را گرفته اند. من داشتم به ازدواج فکر می کردم؛ واقعا میترسم! به همین خاطر بیشتر به تنها زندگی کردن می اندیشم تا جفت شدن. من مثل بچه پر رو ها قادر به جذب خانم ها نیستم. با این وجود که رفیق هایم میگویند قیافه خوبی داری اما به نظر خودم الکی حرف میزنند. اگر خانواده بخواهند مرا مجبور به ازدواج‌ با کسی کنند که دوستش ندارم، هرگز قبول نمیکنم.

چند روز پیش به یک خانم request دادم که قبول نکرد، فکر کنم خیلی پسر نچسبی به نظر بیایم! بعدش به دوستم گفتم او هم گفت ولش کن! اینستاگرام و این چرت و پرت‌ها را پاک کن. من هم پیج م را private کردم و bio را هم پاک. دوستم شکست عشقی خورده، فقط به این خاطر که پول نداشته و رقیبش هم آدم زرنگی بوده است. خودش که بروز نمیدهد اما واقعا دلش سوخته است. او اما الان خیلی پول در می آورد و موفق است. اکنون با خنده میگوید فقط پول! و اصلا به خودش نمیرسد و گاها با دمپایی سفید کل آزمایشگاه و دانشکده را می پیماید... او میگوید هر دختری مرا می خواهد با همین شرایط بخواهد. اما خیلی آن دختر را دوست داشته است. شاید این دنیا واقعا ارزش این چیز ها را نداشته باشد، عشقی که به فرجام نمی رسد و اغلب برای بچه های بی پول زیاد اتفاق می افتد. اما بعدا که پولدار میشوند دیگر او رفته است!

در اتاق ما همه مجرد بودیم. 32 ساله مان هم مجرد بود.

بگذریم، این حرف ها به جایی نمی رسد. خواهرم هم امروز اولین حقوقش را گرفته است، برای من 200 به عنوان عیدی واریز کرد. من هم کلی با او شوخی کردم.

کنکور را میخوانم و باید جدی تر دنبالش کنم. با برنامه ریزی میتوانم موفق شوم. کنکور واقعا چیزی نیست که بخواهد اذیت کند، فقط باید سه ماه پیوسته وقت بگذارم و تمام!

بچه های شرکت کلی کار شروع کرده اند که این چند وقت درگیرش بودم و هستم و همین امشب در اسکایپ خبر از یک پروژه ضرب الاجلی و پر سود به میان آمد که خدا به خیر کند و با این اوضاع امیدوارم به کنکور لطمه وارد نشود.

فقط خدا کمک کند 

من دیگر درمانده ام 

هیچ راه حلی به ذهنم نمی رسد، فقط خدا یک کاری بکند و مرا از این ورطه سربلند بیرون بیاورد‌

کرونا هم که میبینید چه آتشی به زندگی مردم انداخته است 

حرف زیاد برای گفتن دارم اما الان خوابم می آید و حوصله تایپ هم ندارم 

اما این چند صباحی که نبودم تجربه های ارزشمندی کسب کردم

دعا کنید، انرژی های + بفرستید برایم

من هم دعا میکنم زندگی تان سرشار از آرامش و آسایش باشد 

در کنار خانواده تنتان سالم و دلتان شاد باشد 

امیدوارم حالتان همیشه عالی باشد و به هر آنچه دوست دارید برسید 

من مثل همیشه میخواهم گریه کنم، اما امکانش نیست 

مرد هم گریه نمی کند...

  • کم حرف آقا