خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

بله دوستان، این هم از سامر امسال

تمام شد... به همین سرعت... چقدر سخت گذشت...

چقدر پیاده از خوابگاه تا آزمایشگاه رفتم و آمدم!

چقدر سر ظهر با شکم گرسنه و پای پیاده رفتم استخر!

چقدر گرسنگی کشیدم!

چقدر آفتاب پس کله ام خورد!

عجب کوله ی سنگینی داشتم... کسانی را میدیدم که با ماشین کولر دار به سرعت از کنارم میگذرند و من سراپا عرق کرده بودم و باید همچنان پیاده میرفتم تا جاده تمام شود. دوش بعد رسیدن به خوابگاه هم by default اجرا میشد، اما اثر چندانی نداشت! صرفا جنبه فان داشت.

چقدر گرم بود

چقدر تخم مرغ خوردیم

خدایا شکر

همینشم شکر

گذشت

دیگر هم قرار نیست بازگردد

من اما صبور تر شدم

روابط اجتماعی ام را ارتقا دادم

بهتر صحبت میکنم

پخته تر شده ام

رانندگی ام بهتر شده است(در کمتر از یک هفته 1300 کیلومتر رانندگی! خیلی خسته ام)

با افراد خوبی آشنا شدم

و هزاران تجربه خوب دیگر که زیر سایه ی همین سختی ها به دست آمد.

و حالا میخواهم برای کنکور ارشد آماده شوم

و میخواهم جزو 20 نفر متخصص رشته خودم باشم

راهی است که در ابتدای ورود به آن هستم، باید خودم  را مدیریت کنم تا 7 ماه دیگر بتوانم یک مرحله جلوتر بازی کنم

بازی ادامه دارد...

 

 

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

 

 

 

  • کم حرف آقا

سلام

عرض کنم که این چند وقت خیلی خوب پیش نرفت؛ ولی خب بد هم نبود. نسبتا راضی هستم. میتوانست بهتر باشد... هر چه بود گذشت

بعد اینکه داشتم به این فکر میکردم که تنها راه بدست آوردن respect کسب یک رتبه دهان پر کن در کنکور ارشد است

چیزی که خیلی به آن نیاز دارم بستن دهان برخی از اقوام و آشنایان است

میخواهم جزو 20 نفر اول رشته خودم باشم و قیافه آنها را هنگامی که بهترین دانشگاه قبول میشوم ببینم، آن موقع مثل خودشان رفتار میکنم؛ جوری نگاه میکنم که گویی اصلا ندیدمشان؛ قیافه شان دیدنی است، خیلی خیلی دیدنی...

من میتوانم

این را مطمئنم

بعد از 22 سال سن آنقدر به توانایی های خودم اعتماد دارم

که بتوانم پوزیشن خاصی را برای خودم متصور شوم

هربار که در رویا، محل تحصیل ارشدم را میبینم آنقدر نعشه میشوم که نمیخواهم چشمانم را باز کنم

نگاه های سنگین آنها جسم و روحم را آزار میدهد

من اما میخواهم برای همیشه این بازی کثیف را تمام کنم

for ever

هر چقدر که کار برایم سخت باشد، هرچقدر که پروژه سخت تعریف شده باشد، هرچقدر که کارآموزی وقتم را بگیرد، هرچقدر که بیخوابی بکشم، هر چقدر که استخوان هایم خرد شود، هرچقدر که چشمانم از حدقه بیرون بزنند و سرم از شدت درد بترکد....

من تسلیم نمیشوم

and now, I 'm ready

فقط چند کار کوچک مانده که باید همین چند روزه تمامشان کنم و یا علی

 

پس برویم برای رتبه زیر 20 ارشد

 

نظر شما چیست؟

آیا موفق میشوم؟

not immediately but definitely...

 

 

  • کم حرف آقا