اندر احوالات کنکور لعنتی
های
امروز کنکور دکتری بود. من نه موافق تعویق کنکور هستم و نه مخالف آن. به هر رو هم مزایایی دارد و هم معایبی. مسئولین مملکت هم که فقط به فکر پول خودشان هستند. عملا قرار نیست چیزی درست بشود. برای من تعویق خوب نبود. هم حوصله ام سر رفت، هم به کارهایی که میخواستم انجام بدهم نرسیدم. اما به هرحال کرونا خطرناک است؛ شاید برای من که پاک باخته ام تفاوتی نداشته باشد اما برخی داوطلبان بیماری زمینه ای دارند و خب حق دارند که بترسند. در این بین مافیای خود ساخته مسئولین دنبال سوء استفاده همیشگی خود هستند و مصداق بارز تیشه به ریشه آموزش مملکت!
حال و حوصله این چرندیات کنکوری را ندارم. خسته شدیم از سرزمینی که هیچ وقت قرار نیست درست بشود. من اما نمیدانم این حاکمان چطور شامگاه سر بر بالین میگذارند، مگر میشود؟ مگر امکان دارد؟
فعلا که شده است. تا انگلیس و شوروی هستند اوضاع سرزمین ما بهتر از این نخواهد بود. اما از این میترسم پس فردا در قیامت هم بگویند: شما بفرمایید جهنم چون ایرانی هستید، بقیه بفرمایند در بهشت برین! بعید هم نیست. فکر میکنم آن زمان ها امام رضا (ع) ما مردم ایران را نفرین کرده است چون به او سم دادند. واقعا این یکی هم بعید نیست؛ شاید نحسی همان خیانت ما را گرفته است و امروز مثل عراق و سوریه و فلسطین شده ایم. البته عربستان وضع خوبی دارد که آن هم دلیلش را نمیدانم. کلا نمیدانم؛ اگر بخواهم تراوشات ذهن ناقصم را بنویسم همه خل و چل میشوند.
بگذریم، این دری وری ها ما را به جایی نخواهد رساند.
الان باید چه کنم؟
خیلی مشوش هستم. در شرکت هم گاهی از بچه ها رنجیده خاطر میشوم. صبور هستم اما برخی مواقع دیگر واقعا کم می آورم. آنها حرفه ای هستند و اخلاق حرفه ای هم دارند لیکن گاهی روی حرف اشتباه خودشان پافشاری میکنند. الان صبر میکنم به این امید که خودشان درک کنند و فکر میکنم که پس از مدتی متوجه اشتباه خودشان خواهند شد. امیدوارم که بشوند.
میخواهم به آنها بگویم که خواهان تمرکز روی زمینه مورد علاقه خودم هستم.
متاسفانه بچه ها چون مطالعه اندکی دارند و در فضای شگفت انگیزی مانند لینکداین عضو نیستند حرف های مرا درک نمیکنند. همه چیز که تجربی نیست؛ گاهی باید چند سال هر روز مطالعه کنی تا برخی نقاط کور مسئله را متوجه شوی. اما بالاخره یک روز به آنها میگویم که وقتی مطالعه کافی ندارید خواهشا اینقدر روی نظر اشتباهتان پافشاری نکنید.
بگذریم، این هم مهم نیست.
برویم سراغ مقوله مهم ازدواج! [خنده] یاد فیلم آتیش بازی افتادم! آدم هر چه بیکار تر و علاف تر میشود ذهنش بیشتر سراغ این چرندیات میرود. البته چرند هم نیست. در ایران چرند شده است؛ یا شاید هم نه کلا چرند شده. نمیدانم. خب داشتم فکر میکردم که من آدم عجیبی هستم. پیش خودم میگویم: ازدواج نمیکنم پس بیخیال دنیا و هر چی که هست؛ گور بابای کارآفرینی و مهندسی و اپلای
فکر کنم من نوع خاصی از انسان هستم که به هیچ دردی نمیخورد. البته شاید هم «جک ما » در وجودم دارم و خبر ندارم. به هر حال این هم یک احتمال است.
به قول رفیقم: ایلان ماسک با اون همه دبدبه کبکبه ش با هالیوودی ها میتابه! کیف دنیا رو میبره!
چون من علاقه زیادی به ایلان دارم رفیقم همیشه او را بر فرق مبارک میکوبد!
بگذریم، ایلان هم برای ما نون و آب نشد.
والا به خدا چه کاریست خودمان را علاف کرده ایم.
بیایید پیرامون زیبایی های زندگی صحبت کنیم.
زندگی زیباست
به سلامتی روزی که در یک جای همین کره خاکی، تنها کنار ساحل، فارغ از بهشت و جهنم، بیخیال خیر و برکت دنیا همراه یک نخ سیگار بهمن (ما یه نخ بهمن چی رو به صد تا پاکت مارلبرو پایه بلند نمیدیم دااش[خنده!]) دود کنی هر آنچه میخواستی و نشد و نمیخواستی و شد.
از این مقوله هم بگذریم،
دیگر چه بگویم
هیچ
اگر هیچ نگویم سزاوارتر است.
خب دیگر من خسته شدم؛ نوشتن چرت و پرت کافی ست.
وقت است تا بخسبیم؛ ببینیم فردا برایمان چه تقدیری رقم زده شده است.
امیدوارم دنیا باب مراد ما گردد. امیدوارم اندکی دلمان شادتر بشود.
امیدوارم آن سیبی که قرار بود هزار تا چرخ بخورد و پایین بیاید هرچه زودتر چرخ هایش را بزند و فرود بیاید؛ بلکه بخت برگشته ما ایرانیان هم باز شود.
روز و روزگار خوش
- ۹۹/۰۵/۱۰
انشالله
ازین کنکور لعنتی همه خسته ایم ...:-(
حال دل همگی خوب