خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش!

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ق.ظ

سام علیک

البته من شراب دوست ندارم، چایی دوست دارم :)

من چایی رو با هیچی عوض نمیکنم، ولی خب تو قالب شعر نمیگنجید دیه

داریم میریم دنبال کارای معافیت کفالت

بخاطر جراحی دو سه سال پیشش شاید بتونم معاف بشم

میگن میشه، مام میگیم میشه، شومام بگید میشه، شاید شد

خلاصه فردا پس فردا داریم میریم مریض خونه که کارای تایید ش انجام بدیم

فلذا پروژه رو تعطیل کردم

دور از جون شما عین هاپو ترسیدم :)

این پروژه کارشناسی آخر منو به فنا میده

و اینکه امروز ریش و سیبیل ریختم پایین، یه نگاه تو آینه انداختم دیدم صورتم یخورده چروک برداشته و خیلی هم لاغر شدم

مو هم که مثل شاخص بورس فقط داره میریزه!

گفتم کم حرف نگا به چه روزی افتادی

عکسای یکی دوسال پیشم نگاه میکنم؛ چقدر سر حال تر بودم

مهم نیست دیگه، کار ما از مُد و این چیزا گذشته

خونه که نباشم یه جین تو پام میکشم و یه تیشرت سیاه هم تو تنم و میرم

دیشب خواب دیدم داشتم با شاخه نبات تو تلگرام چت میکردم، حس جالبی بود، ولی یادم نیست چی میگفتم

صبح که پاشدم گفتم آدم یه غلطی نمیکنه که بعدش روزی صد بار بگه غلط کردم!!

[سس ماست]!! تو فضای حقیقی شیفت دیلیتش کردیم تو رویای صادقه اومده تو فضای مجازی !

ما هرچی میخوایم سرمون تو لاک خودمون باشه نمیزارن

البته یه چیزی میگن نمیدونم درسته یا نه

میگن اگه یه نفر بهت فکر کنه میاد تو خوابت

به نظر من که چرته [خنده!]

بعد اینکه نمره کارآموزی ما رو نمیزنن که بریم به حال خودمون بمیریم

ینی من الان گیر 5 واحدم

135 تا پاس کردم

خیلی زوره هاااا

اگه بگه گزارش کارآموزی بیار میرم کلاس آز امسال ش میگیرم دوباره

اصلا حال و حوصله تایپ ندارم که ندارم

اگه این سربازیه درست بشه خیلی خوبه، دوسال خدمت اجباری و احمقانه میره کنار، اگرم نرفت که به زانوم [خنده!] من سربازی برو نیستم

لعنت به هر چی جبره

 

راستی تا الان دو بار جلسه داشتیم با بچه های شرکت، قبلا فکر میکردم ملت خیلی آدمای خوبین اما به این نتیجه رسیدم که آدم خوب که واقعا بتونی بهش اطمینان 100 درصدی داشته باشی یک در میلیون پیدا میشه و بقیه بالاخره یه روزی میپیچوننت

جلسه اول خیلی در مورد کسب و کار و استراتژی صحبت کردم و پر جنب و جوش بودم که بعضی ها بهشان برخورده بود و فکر کرده بودند دارم انتقاد میکنم در حالی که من فقط ایده آل ها را بر میشمردم

درکشان ضعیف بود ... بدون رو دربایستی میگم

جلسه بعد سکوت کردم

هر چی میگفتن اقای کم حرف حرفی داری بگو، منم میگفتم  nothing 

فقط چند بار که در مورد کار تخصصی صحبت کردن منم نظرم رو گفتم که البته اگر نمیگفتم تیم رو به فنا میدادن

از این به بعدم بیشتر سکوت میکنم

شنیدن چکیده ساعت ها مطالعه لیاقت میخواد که بعضی ها ندارن

بیخیال طور واسه خودم میتابم

یه مدت که گذشت راجع به شفافیت مالی برخی هم شک کردم

و نداشتن اخلاق حرفه ای که موج میزنه و انگار قرار هم نیست درست بشه

یادتون باشه هر کاری که احساسات واردش بشه به درد نمیخوره، کار فقط با منطق جلو میره

خلاصه الان بی اعتماد شدم حالا بعدا رو نمیدونم

گفتم این برد چقدر درمیاد گفت 500 تومن

چند ساعت بعدش گفت 200 تومن

گفتم قبلا یه چیز دیگه گفتی، گفت اونو واسه بچه ها میگم

منم فقط خندیدم، خنده ای بسیار تلخ، در واقع او سوتی داد، قیمت تمام شده همان 200 بود که به همه اشتباه میگفت

یادتون نره دنبال پیچوندن مردم نباشین، بالاخره لو میرین، این قانون طبیعته

و اینکه یه چیزی بگم

کسی که از خدا نمیترسه در واقع از هیچی نمیترسه، از اینجور آدما دوری کنید چون اگه بتونن یه روزی حقتون میخورن

اگه طرف حلال و حروم سرش نشه، هزارم که آدم خوبی باشه یه روز از پشت بهت خنجر میزنه

و اینکه هرگز کسی که تنها یاورش خداست رو اذیت نکنین، اینا دلشون خیلی سوخته و واقعا هیشکی رو ندارن

مخلص کلوم اینکه حسابی دل زده شدم از شرکت

فکرامو رو هم ریختم و گفتم میرم دکمه خروج میزنم و میام بیرون

استخاره کردم بد اومد

گفت:

«... تو تنها هستی»

« ... آنها کسانی هستند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و از هوای نفسشان پیروی کرده اند(از این رو چیزی نمیفهمند)»

«و چه بسیار شهر هایی که از شهری که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند؛ ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاوری نداشتند»

فعلا بیخیال شدم

اما بعدا به احتمال زیاد سهمم میفروشم و یا یه ماشین میخرم میرم دنبال کار یا اینکه میزارم کنار واسه اپلای

ولی چیزی که هست دیگه صددرصد انرژی م رو نمیزارم واسه این شرکت

بیشتر میخوام رو خودم کار کنم و ساکت بشینم یه گوشه

شایدم برم دنبال یه استارت دیگه، بعیدم نیست

 

زت زیاد

راستی یادم رفت، گودبای سامر 2020 رو هم تبریک میگم

 

  • کم حرف آقا

نظرات  (۱)

کیف کردم از خوندن متن

خوشحال شدم که بعد یه دوره کار، نگاهت به خودت برگشت

این خیلی پیشرفت خوبیه

تغییر انگیزه بد نیست، بی انگیزگی بده

ایشالا کار خدمتت هم ردیف میشه

پاسخ:
«... خوشحال شدم که بعد یه دوره کار، نگاهت به خودت برگشت »
عجب جمله ای!

مرسی که هستی آلبالو  ;)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی