خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

تغییر رشته میدهیم، کار جدا

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۴ ب.ظ

سام علیک

میخواهم ارشد مهندسی صنایع بدهم! جستجو کردم، فکر کردم و تصمیم م را گرفتم. نیک میدانم که سخت است، اما من همان ترم چهار هم میخواستم تغییر رشته بدهم و مانند چند نفر دیگر از هم کلاسی هایم رهسپار اینداسریال شوم.

آن زمان علاقه زیادی که به مخابرات پیدا کرده بودم، مرا در دانشکده برق نگه داشت. آن حس غریب درونی اما از بین نرفت و در زمان دیگری، در مکان دیگری و در شرایط متفاوت تری خودش را نشان داد.

البته که من هنوز شیفته ملاحظات مخابرات سیستم به ویژه

Signal Processing, Echo cancellation, Statistics and Probability 

هستم و حتی موقعیت کارآموزی و کاری اش را هم پیدا کرده ام. بین این دو راهی اما با مشورت و استخاره همان راه سخت تر را برگزیدم؛ به امید فردایی روشن و رضایت بخش.

در شرکت هم بالاخره حرفم را گفتم. فعلا بحران به وجود آمده است و مانده ایم که در کدام شهر کار کنیم و چطور به همکاری مان ادامه دهیم. آن دوستم که در شرکت کار میکرد برگشت به دوستانم گفت: کارفرمای شرکت به من گفته است که آقای کم حرف به درد کارمندی نمیخورد و حیف است و باید کارآفرین شود چون دارای جسارت بسیار زیاد است و میتواند یک تیم را رهبری کند.

بعد از این هم اضافه کرد که باید در سمت کاری ایشان تجدید نظر شود. من هم زیاد صحبتی پیرامون این موضوع نکردم اما کمی در مورد مباحث کلی حرف زدم، چون اگر نمی گفتم ممکن بود خیلی اوضاع به هم بریزد.البته قبلا هم دوستم برای مدیریت گروه با من صحبت کرده بود که قبول نکردم و دلیلم هم این است که تا وقتی همه نخواهندت، چرا باید خودم را به دردسر بیندازم؟ چرا باید خودم را کوچک کنم بخاطر جایگاهی که چیزی جز استرس و دلهره به همراه ندارد.

خلاصه اینکه راحت شدم. گفتم که دیگر نمیخواهم در برق باشم و چنانچه برای شرکت مفید نیستم، دکمه خروجم را میزنم. حالا هم اوضاع شرکت خوب نیست و پارامتر های زیادی باید تعدیل شوند که خب کار حضرت فیل است. نمودار چرخه حیات و رشد سازمان ها را نگاه میکردم، دقیقا منطبق بر اوضاع و احوال تیم ما بود! یعنی مو نمیزد!! به این نتیجه رسیدم که تئوری هیچ وقت دروغ نمیگوید. عجب نوابغی بودند آنها که این مدل ها را طراحی کرده اند، حقیقتا در توضیح مراحل رشد آنچنان دقیق توضیح داده بود که از تعجب دهانم باز ماند.

فشار خانواده و محیط دارد مرا له میکند. من اما می ایستم و با این تفکرات مبارزه میکنم و حتی اگر لازم باشد از پیش خانواده و اقوام مداخله گر میگریزم و هرگز باز نمی گردم؛ مگر سربلند و مقتدر.

امیدوارم همه چیز درست شود.

آمین

  • کم حرف آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی