خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

داره دیوونه میکنه منو یه عالم خاطره

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۲۰ ق.ظ

بله! روزها یکی پس از دیگری میگذرند و آقای کم حرف همچنان پا در هواست. جناب شادمهر آلبوم تصویر را منتشر کرد و کنسرت های عید نوروز را OK کرد. الان نصف خوابگاه دارند آهنگ های شادمهر را میگوشند و نصف دیگر هم در حال تماشای فوتبال میباشند. هر چند که من به بارسا علاقه زیادی دارم، اما همیشه چلسی را هم دوست میدارم. من اما نه حوصله ی موزیک دارم و نه تماشای بازی. امروز تعطیل بود اما من درس نخواندم. حالم خوب نیست. احساس میکنم به روان پزشک نیاز دارم. باید درمان شوم. اشتهایم کور شده است و وزن کم کرده ام. باید سراغ مشاور خوابگاه بروم و به روان پزشک معتمد دانشگاه مراجعه کنم. اینطوری واقعا دارم از دست میروم.  

پس فردا هم باید برویم مراسم عقد فامیلمان! من هم آنقدر داغون میباشم که اصلا حال و حوصله ندارم. مادرم انقدر اصرار کرد که من هم قبول کردم. حال باید پاپیون زده لبخند تلخ بزنیم. لبخندی که خبر از گذشته ای دردناک میدهد. امیدوارم به خیر بگذرد.

مخابرات هم ماشاءالله به جانش کم سخت نیست! خیلی موهومی و فضایی است، حالا میفهمم که وقتی میگویند مخابرات جای هر کسی نیست یعنی چه. گاهی حتی خود استاد هم نمیفهمد چه میگوید!

ای خدا ...

هعععععی روزگار چرا بر وفق مراد ما نمیگردی؟!

دیروز داشتم از یک دانشکده ای(!!) رد میشدم، آقا یک اتفاقی افتاد که فکر ما را مشغول کرده است. وضو گرفته بودیم و سوت زنان برای خودمان از سرویس بهداشتی برون شدیم که در تاریکی دو نفر مرغ عاشق را دیدیم که هم را در آغوش کشیده بودند! تا کله ام را بالا آوردم همینجور میخ کوب روبرویشان ایستادم. تا مرا دیدند رویشان را برگرداندند. من هم فضولیم گل نکرد و سریع از کنارشان رد شدم. داشتم فکر میکردم که پس چرا من هیچکس را دوست ندارم. به نتیجه خاصی نرسیدم. کلا من برعکس همه ام. آخر هم سر به بیابان میگذارم!

مجددا تاکید میکنم که حالم از برخی آدم ها به هم میخورد. واقعا بعضی ها چقدر میتوانند پست و فرومایه باشند. انسانیت و اخلاق دیگر برای این جماعت معنایی ندارد. نه اخلاقی مانده و نه شرافتی. نه ادب میدانند و نه احترام به بزرگتری سرشان میشود. مردم این سرزمین هیچگونه آموزشی ندیده اند. نه هزینه ای برای تربیت شان شده است و نه کسی مسئولیت شان را برعهده میگیرد.

سخن بسیار است اما رمقی برای تایپ نمانده است. بخوان محسن یگانه که کمی از بیتابی مان کاسته شود:


[Mohsen Yeganeh]

چه زخمی جا مونده رو دل وامونده

داره دیوونه می کنه منو یه عالم خاطره

میگم نمی دونست میگم نمی تونست

خدا که می تونست چرا گذاشت بره

چه زخمی جا مونده رو دل وا مونده

  • کم حرف آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی