خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

اما تو کوه درد باش

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۴۹ ب.ظ
حالم خوب نیست. نه اینکه بخواهم فاز منفی بدهم نه! اما حقیقتا احساس میکنم پیر شده ام. دیگر رمقی برای ادامه راه ندارم. دلم میخواهد بازنشسته شوم. در کنج حیاط کوچکی بر روی صندلی بنشینم و با کشیدن سیگاری دود کنم تمام خاطرات بد و خوب را و با گوش دادن به آهنگی از قمیشی از این دنیای بی وفا دور شوم.
دلم حرکت نمیخواهد، دلم هیجان نمیپذیرد، دلم از این روزگار پُر است.
الهی چرخت نگردد ای فلک، با ما چه بد تا میکنی
نه امیدی به آینده
نه توانی برای ادامه
دریغ از حتی یک پیروزی
همه شکست
همه و همه ...
هعی... چه فایده، مگر آب رفته به جوی باز میگردد؟ مگر وقت از دست رفته جبران میشود؟ مگر فرصت ها باز میگردند؟
گفتم این ترم را خوب تلاش کنم تا هم از خجالت پدر و مادرم در بیایم و هم برای اپلای راه و روزنه ای پیدا کنم. هم به آینده امید پیدا کنم و هم به میادین برگردم. اما نشد. در واقع باز هم نشد! من زحمت زیادی کشیدم، راه زیادی را پیمودم و این حق من نبود.
بارها شنیده ایم که میگویند:« شکست مقدمه ای بر پیروزی است» اما تا چه وقت شکست؟! من دیگر دارم پیر میشوم. از دوران راهنمایی تا به الان تلاش میکنم، زحمت میکشم و شب ها بیدار میمانم اما هرگز در این چند سال به یک نتیجه مطلوب دست پیدا نکرده ام. مثلا همین درس تجزیه تحلیل: دو تا کتاب قطور خواندم، سوالات کنکور را حل کردم، فیلم های آموزشی دیدم، دو تا جزوه مطالعه کردم، سوالات تالیفی حل کردم.
بیش از این نمیتوانستم، دیگر نمی کشیدم، دیگر مغزم در حال انفجار بود. نتیجه شد نمره ی 12.5 (!!) و من در بهت همیشگی ام غرق شدم. سکوت کردم و فقط دلم به حال خودم سوخت و بس.
لعنت به این زندگی، ای کاش هیچ وقت آفریده نمیشدم. ای کاش آقای کم حرف وجود نداشت. مگر من چقدر توان دارم؟ چقدر این شکست های مسخره را تحمل کنم؟ چقدر تحقیر شوم؟ چقدر پای حرفم نایستم؟
ای پروردگار میبینی چقدر نا امیدم؟ میبینی و هیچ نمی گویی؟ چرا کار را یکسره نمیکنی؟
فایده ای ندارد، بارها تلاش کرده ام و به در بسته خورده ام. این بار هم سر همه. علی برکت الله.
گردنم درد  میکند. بدنم سست شده است. شب و روزم یکی شده است. نمیتوانم 10 دقیقه مطالعه کنم. نمیتوانم نمیتوانم نمیتوانم...................................................................... .
و این بود سر نوشت آقای کم حرف که تصمیم گرفت یکبار برای همیشه از تلاش هایش بهره ببرد؛ اما این بار هم نتوانست. دیگر وقت بازنشسته شدن است.
هیچ دانشگاهی در امریکا آنقدر بد بخت نشده است که به من فاند بدهد. هیچ استادی آنقدر حقیر نشده است که به من توصیه نامه بدهد. من تا آخر عمر فقط باید تلاش کنم و به هیچ جا نرسم. این زندگی آقای کم حرف است.
دیگر چیزی برای تایپ ندارم.
تهی ام از تمام حرف های خوب و بد.
ترجیح میدهم دست و پا شکسته به راه ادامه بدهم و صدایم هم در نیاید.
اینطور بهتر است.
و از همینجا هم از تمام آرزو هایم خداحافظی میکنم و میگویم:« کم حرف تا آخرین لحظه پایتان ماند، بیش از این نمیتوانست... حلالش کنید»
با یک «هلو 6» وارد ترم ششم کارشناسی میشویم. این دو-سه ماه را میخواهم استراحت کنم. فقط استراحت. نه درسی و نه کلاسی. حوصله استاد و اینها را ندارم. فقط میخواهم در محوطه قدم بزنم و فکر کنم. فکر کنم و اگر هست پیدایش کنم این مهره ی شانسی که همه دارند و من ندارم.
راه حل ... عجب کلمه ی مسخره ای! مگر هست؟ مگر وجود دارد؟
به ذهنم میرسد که رو و عاشق شو! بگرد دنبال یک نفر مثل خودت. با او صحبت کن. کمکت میکند.
اما ما که در کار و بدبختی خودمان مانده ایم، دیگری را هم بدبخت کنیم؟ از کجا معلوم که اصلا یکی مانند خودم در دانشگاه ما باشد؟ اگر درست انتخاب نشد چه؟ آن وقت چه کنم؟ مردم چه میگویند؟ اگر پدرم راضی نبود چه؟
خلاصه عشق و عاشقی برای قصه ها است.
دستم به نوشتن نمیرود.
پُر از خالی شده ام.
افسرده شده ام. پژمرده شده ام. دیگر از این دنیا سیر شده ام.
هیچکس به من نزدیک نشود.
هیچکس
هیچکس
.
.
.
 آهنگ سنگ صبور محسن چاوشی مرا از این روزگار لعنتی دور میکند آنجایی که همراهش زمزمه میکنم:

[Mohsen Chavoshi]

تنهایه بی سنگه صبور

خونه ی سردو سوتو کور

تویه شبات ستاره نیست موندیو راه چاره نیست

اگر چه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش

طاقت بیارو مرد باش


  • کم حرف آقا

نظرات  (۱)

متشکرم
پاسخ:
خواهش میکنم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی