خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

سخت میگذرد. حالی که الان دارم شبیه به ابتدای فیلم the revenant است.

در یک جنگل بی سر و ته رها شده ام. همراهانم قصد داشتند مرا زنده به گور کنند. آنقدر خاک روی زخم هایم را گرفته که جرئت ندارم به آنها دست بزنم. هم باید درد جراحاتم را تحمل کنم، هم ترس از مردن را

 آب رودخانه تا مچ پایم را گرفته است. مه غلیظی بر محیط سیطره دارد به طوری که جلوی پایم را هم نمیتوانم ببینم. با طمانینه خاصی قدم بر میدارم و جلو میروم. لوله اسلحه ام را به چپ و راست میچرخانم مبادا که دشمن مرا غافلگیر کند. ترس همه وجودم را فرا گرفته. دیگر نمیتوانم جلوتر بروم. هیچ چیز پیدا نیست. اما نمیتوانم در این جنگل بی رحم توقف کنم. هر آن ممکن است از میان درختان سر به فلک کشیده تیری رها شود و ... . حتی اگر از چنگ گلوله ها بگریزم، حیوانات وحشی در آن سوی جنگل من را میخورند.

نم نم باران روی لباسم میبارد و احتمالا تا چند دقیقه دیگر باران های رگباری شروع میشود. بعد از آن هم برف و کولاک هم جا را فرا میگیرد. همینطور که قدم میزنم هم رزم هایم را میبینم که یا به ضرب گلوله از پای درآمده اند و یا از سرما تلف شده اند. بوی باروت خیس حالم را به هم میزند!

  اینکه میگویم سخت میگذرد منظورم دقیقا همین است. اگر بروم یا مرا میکشند یا میخورند! اگر بمانم یا از گرسنگی میمیرم یا از سرما یخ میزنم!

اگر بروم احتمال اینکه دشمن را شکست بدهم و از چنگال حیوانات وحشی فرار کنم وجود دارد. احتمالش کم است اما وجود دارد. اگر بمانم چه؟

این حرف ها من را آرام نمیکند. حتی امیدوار هم نمیکند. اما دقیقا همان حسی ست که نسبت به اوضاع خودم دارم. سال ها بعد به وبلاگ برمیگردم و میبینم که ترس چطور مرا آزرده است.


در بهترین حالت:

معدل کارشناسیم بالای 17 میشود TA .درس های تخصصی میشوم. مقاله ISI میدهم. تافلم را میگیرم. آزمون GRE را با نمره بالا پشت سر میگذارم. در المپیاد شرکت میکنم و رتبه برتر میشوم. رزومه ام روز به روز درخشان تر میشود. از یک دانشگاه امریکایی پذیرش میگیرم و ارشد را در امریکا آغاز میکنم. فاند دارم و میتوانم روی درس هایم تمرکز داشته باشم. ارشد را که تمام کردم به ایران بر میگردم. سپس برای یک دانشگاه خیلی خوب امریکا اپلای میکنم و دکتری را در امریکا ادامه میدهم. بعد از اتمام دکتری با درجه عالی از دانشگاه فارغ التحصیل میشوم. یک شغل خوب پیدا میکنم و با پول خودم مادرم را دور تا دور زمین میچرخانم تا سختی هایی که در این چند سال تحمل کرده است یادش برود. بعد هم او را پیش خودم می آورم و هر روز به او یک شاخه گل میخک قرمز میدهم.

بلند پروازانه ترین حالت ممکن را در نظر گرفته ام. هیچ کس به "بهترین حالت" امیدوار نیست. اگر اینها را به فرد تحصیل کرده ای بگویم؛ از فرط خنده عربده کشان به بیابان ها می گریزد و جامه ها را میدرد!

اما میخواهم برای تک تکشان وقت بگذارم. دوستان و اطرافیانم همیشه میگویند: کم حرف تو خیلی بلند پرواز هستی و در تمام زمینه ها ادعا میکنی. به نظرم اینها ادعا نیست. اینها را همه میخواهند. هیچکس نیست که از "بهترین حالت" بدش بیاید. اما به دلیل اینکه نمیخواهند توسط دیگران مسخره شوند، انکار میکنند و بر می آشوبند که  ما به همین ایرانش هم راضی هستیم. من اما همه را میخواهم. همه ی همه را. حق ندارم به خاطر تمسخر دیگران یا ترس از شکست آینده ام را نابود کنم. حق ندارم خودم را با منکران پیشرفت همراه کنم. اگر الان تلاش نکنم 10 سال بعد حس سر خوردگی و سرزنش من را میکشد. اگر قرار باشد10 سال بعد از نا امیدی بمیرم بهتر که همین حالا از زحمت زیاد نابود شوم.

پ.ن: المپیاد را به تازگی پیدا کرده ام. البته از نوع دانشجوییش. اگر نتوانم 8 ترمه کارشناسی را به پایان ببرم نمیتوانم در آزمون شرکت کنم. اما اگر بتوانم رتبه زیر15 ارشد را بدست بیاورم به رقابت بر میگردم. کار خیلی سختی ست اما اگر بگیرد مسیر آینده بسیار هموار میشود.

پ.ن: وقتی به دوستم گفتم روی المپیاد سرمایه گذاری کنیم او خندید و گفت: اینقدر مخ تر از من و تو در دانشگاه شریف و تهران هستند که ما بین آنها گم هستیم. بعدا اینقدر پشیمان شدم که چرا با او راجع به این موضوع صحبت کردم! دیگر با کسی صحبت نمیکنم. کم حرف تر از همیشه!

پ.ن: ماه محرم هم از راه رسید. من و خانواده ام همیشه وامدار امام حسین(ع) هستیم، به ویژه من که در کودکی حسین(ع) برایم فرشته نجات شده است. ان شاء الله امام حسین دست همه ما را میگیرد.

پ.ن: وبلاگ یک خانم دوره دکتری را میخواندم که به چیزهای جالبی برخورد کردم. این را بگویم که ایشان علاقه مند بوده است که در خارج از کشور ادامه تحصیل بدهد اما بنا به دلایلی نتوانسته و دکتری را هم در ایران ادامه داده است. جالب نوشته بودند: «اگر آقایی با همسر زندگیش قبل از تحصیلات تکمیلی آشنا بشود، بعد از اینکه آقا اپلای کرد و بار و بندیل را جمع کرد خانم هم همراه او برود و با کمک همسرش آنجا درسش را شروع کند. یا اینکه آقا بعد از اینکه درسش تمام شد به ایران برگشته و پس از ازدواج به خارج از کشور مهاجرت کند. در این صورت خانم هم میتواند تحصیلات تکمیلی را در دانشگاه مورد نظرش شروع کند.» در نوع خودش حرف های جالبی بود.

آهنگ One Man's Dream از جناب یانی هم آهنگ آرامش بخشی است.

[Yanni]

♪♪♫♫♪♪♪

♪♫♪♪

 

  • کم حرف آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی