خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

از صحبت با ففلی تا دغدغه های همیشگی

پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ب.ظ

یکی  از دوستانم دیروز میگفت:

هرجور که حساب میکنم ما نمیتوانیم 8ترمه فارغ التحصیل بشویم. نمیتوانیم آزمون ارشد بدهیم. شاید مدیر گروه اجازه ندهد گرایش هایی مانند کنترل برویم. ترم 9 بیچاره میشویم. همه میروند و فقط من و تو میمانیم.

شرایط من و دوستم خیلی شبیه به هم است؛ از شغل پدرانمان گرفته تا درس هایی که پاس کرده ایم. او هم خیلی با کسی حرف نمیزند و در کل دانشگاه فقط چند دوست دارد. همین است که ما خیلی باهم صحبت میکنیم. دیروز خیلی ترسیده بود. میگفت هنوز به خانواده اش نگفته که چند واحد افتاده است. خانواده اش خیلی رویش حساب میکنند و از او توقع بهتر از اینها دارند. چند ماه پیش که با هم در محوطه قدم میزدیم کمی درد دل کردیم. او به هنر هم علاقه دارد و همیشه دلش میخواسته که یک نقاش بشود. الان هم که اسم نقاشی می آید اشک در چشمانش جمع میشود. میگفت چون امکانات نقاشی را نداشته و خانواده اش هم با این کار مخالف بوده اند نتوانسته پیشرفت کند. برق را دوست داشت اما عاشق نقاشی هم بود.من به او گفتم که میتواند در کنار درسش نقاشی هم یادبگیرد. اما قبول نمیکرد.

بیچاره دوستم خیلی مظلوم و ساکت است. سال قبل خیلی اذیت شده بود. هم اتاقی هایش آدم های خوبی نبودند. من میشناختمشان بچه های بامعرفتی بودند اما سیگار و اینها برایشان عادی بود به طوری که هروقت در اتاقشان باز میشد حجم عظیمی از دود وارد راهرو میشد و چند نفر سرفه کنان بیرون می آمدند. امسال آمد پیش ما و باهم هستیم. از این بابت خیلی خوشحالم. این دوستم همان است که گفتم دنبال کارهای استارتاپی است.

خوب است که برای دوستم یک اسم انتخاب کنم. این شما و این دوستم " ففلی" (Fefeli)

دیروز تا حالا که ففلی این حرفها را زد من هم کمی ترسیده ام :) البته بعد بر خود مسلط گشتم و یک یا چند راه حل پیدا کردم. راه حل ها را برای ففلی هم فرستادم. او هم کمی آرام شد. به ففلی گفتم که در مورد 9 ترمه شدنش فعلا به خانواده چیزی نگوید. وقتی که خواستیم برای پروژه کارشناسی موضوع انتخاب کنیم، یک موضوع گردن کلفت بردارد که منجر به ساخت هم بشود. در این صورت چه بخواهد چه نخواهد 9ترمه میشود. بعد میتواند به خانواده اش بگوید که برای کار روی پروژه اش باید در دانشگاه حاضر شود. بعد وقتی خانواده اش تلاشش را میبینند او را به حال خودش میگذارند تا روی کارش تمرکز داشته باشد. به این صورت او نه تنها درس هایش را پاس میکند و برای ارشد آماده میشود بلکه یک پروژه خوب هم در کارنامه دارد.

خلاصه ففلی هم به آینده امیدوار شد:)

از دیروز که با دوستم صحبت کردم باز به فکر مخابرات افتادم. آخر یا مخابرات من را میکشد یا قدرت :(

رفتم و کمی راجع به این رشته تحقیق کردم. حقیقتا عجب رشته ای ست. دل آدم برایش قیلی ویلی میرود! مباحث شبکه اش فوق العاده است. جدید و کاربردی !! اما درس میدان و امواجش را که دیدم انگار یک چیزی مثل کفگیر خورد به کف کله ام! انصافا سختیش از همین جا هم پیدا بود. این قدرت اما هی مرا وسوسه میکند. هی میگوید: زیبا، جادار، مطمئن. این دوتا اینقدر ذهن من را مشغول کرده اند که از برنامه ام عقب افتادم. برنامه زبان خوب جلو رفت و حدودا 250 تا واژه خوانده ام به اضافه 50 واژه که اضافه بر سازمان از Oxford Elementary Dic یاد گرفتم. اما درس های پایه ام اصلا خوب پیش نرفت. ایشالله امروز شروع میکنم.

آهان دیروز یک چیزی شنیدم و نمیدانم تا چه حد صحت دارد، اما اگر درست باشد جای تامل بسیار دارد. یکی از دانشجوهای دکتری در دانشگاه صنعتی شریف میگفت 90 درصد دانشجویان اینجا بعد از فارغ التحصیلی دیگر در این دانشگاه دیده نمیشوند. دقیق یادم نیست اما فکر کنم منظورش مقطع کارشناسی بود.


آهنگ آراد به نام بعد اون هم جزو خوبان است

[Arad]

بعد اون حسی نبود که قلبم بخواد درکش کنه

اگه براش عشقی بود نمیتونست که منو ترکم کنه

نگید که اون عشقمه هرکاری میکرد میبخشیدمش
ولی خودش نخواست باشه و این حال و روزم حقمه
من درونم یه چیز هست که نمیتونه این عشقو کم کنه
تو نخواستی بمونی که احساسم تو این حرفات گمه

من درونم یه چیز هست که نمیتونه این عشقو کم کنه
تو نخواستی بمونی که احساسم تو این حرفا گمه


  • کم حرف آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی