خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

داماد دیدم :)

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۲ ب.ظ

صبح مادرم چند جا کار داشت من هم با او رفتم تا اگر چیزی خرید برایش بیاورم و سر راه پیرایشگاه هم بروم. تا ظهر بیرون بودیم. تا مادرم رفت خریدهایش را انجام بدهد من هم سریع رفتم سلمونی و برگشتم. یکم میوه خریدیم، سر راه نونوایی هم رفتیم و آمدیم منزل. هوا هم گرم شده بود.

در پیرایشگاه که بودم یک چیز جالب دیدم. یک دستگاهی بود که به برق وصل میشد و بخار تولید میکرد. هم بخار سرد و هم بخار گرم. یک نفر خوابیده بود روی صندلی(مثل دندان پزشکی) و لوله دستگاه روبروی صورتش قرار گرفته بود. گویا بخار گرم بود چون چشم های اون آقا قرمز شده بود. من نپرسیدم که این دستگاهه چیه اما یک آقا که تازه آمده بود پرسید کار این دستگاه چیست؟

پیرایشگر هم گفت این آقا داماد است :) و فردا شب جشن عروسی دارد. این دستگاه برای شفاف شدن پوست اوست. اول بخار گرم و سپس بخار سرد. داماد آدم جالبی بود. تا من نگاهش میکردم سرش را پایین می انداخت و تکان میداد که یعنی ببین آخر عمری چه گیری افتاده ایم! مرد مهربانی بود. جنتلمنی بود برای خودش. هم از قیافه اش و هم از تیپش خوشم آمد. موهای جوگندمی اش مرا به یاد George Clooney می انداخت. چشم های آبیش هم بسیار زیبا بودند. ته ریش خوبی هم داشت. 

بعد از اینکه بخار گرمش را خورد آمد و روی صندلی های اینطرف نشست. من رفتم جای او نشستم. کار من که تمام شد شاه داماد هم کم کم داشت آماده میشد :) راستی راستی صورتش شفاف شده بود. من اصلا توقع نداشتم اینجوری بشود. بعد از اینکار او واقعا خود George Clooney شده بود!! معرکه شده بود معرکه. ایشالله خوشبخت بشوند.

از آنجایی که من در همه موارد نظر میدهم :) خوب است نظرم در مورد ازدواج را هم بنویسم. با این اوضاعی که من میبینم ازدواج پرت میشود به 10 سال بعد! البته چیزی که الان در جامعه رسم شده است هم همین است. و فقط من نیستم که اینطور فکر میکنم.

البته هستند کسانی که مهر مدرک فوق دیپلمشان خشک نشده ازدواج میکنند. چندتا از همکلاسی هایم ازدواج  کرده اند. چند تای دیگر هم باهم دوست هستند و تصمیم دارند نزدیک فارغ التحصیلی باهم ازدواج کنند. چند نفر به دختر های رشته خودمان یا رشته های دیگر علاقه دارند و میخواهند همین چند وقت بروند برای خواستگاری :) و چند نفر هم هستند که میخواهند از بیرون دانشگاه زوجه انتخاب کنند. این وسط عده ای هم درگیر روابط ناسالم شده اند و فقط عمر خودشان را هدر میدهند.

به هر حال تعداد افرادی که درگیر پروسه ازدواج هستند کم نیست. انهایی که میخواهند در ایران بمانند که مانعی برای ازدواج ندارند. اما آنهایی که میخواهند به هردلیلی مدتی را از ایران دور باشند شاید با یکسری مشکلات دست به یقه شوند. الان دقیقا نمیدانم من این وسط چکاره ام :)

من خیلی درگیر این حرفها نمیشوم و بیشتر علاقه دارم روی بحث درس و آینده شغلیم تمرکز داشته باشم. و فکر میکنم که اگر بخواهم حوالی 30سالگی ازدواج کنم باز خدا برایم یک life partner خوب میفرستد. اگر هم کسی پیدا نشد با اینکه تا آخر عمرم تنها زندگی کنم مشکلی ندارم.


[♪♪♫♫♪♪]

یک آلبوم از آهنگ های سریال «Emperor of the Sea » دانلود کرده ام انصافا زیباست. ترک Junghwa Theme خیلی آدم را تحت تاثیر قرار میدهد.

♪♪♫♫♪♪♪

♪♫♪♪

♪♪

  • کم حرف آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی