خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

خاطرات آقای کم حرف

اینم شده زندگے ما ...

طبقه بندی موضوعی

که دو صد لعنت بر این تقلید باد

پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۶ ب.ظ

امروز صبح بعد از اینکه از خواب پا شدم چند صفحه از کتابم را خواندم. بعد خاله ام زنگ زد و گفت میخواهیم تخت و کمد جابجا کنیم اگر کاری نداری بیا و کمکمان کن. خلاصه رفتیم خونه خالم و کارهاش را براش انجام دادیم. بعد هم گفت برای ناهار همینجا بمانید. ناهار چیزی نبود جز ماکارونی !! انصافا هم خوشمزه بود. من قبلا ماکارونی نمیخوردم اما چند وقت است که رابطه مان خوب شده است. ناهار را خوردم و برگشتم.

میخواستم اینها را شب بنویسم اما گفتم همین الان این را هم بنویسم و بروم دنبال درس و بدبختی.

دیشب قبل خواب داشتم به همین داستان تقلید کورکورانه فکر میکردم که دیدم واقعا من در طول زندگی ام چقدر از این عادت ضربه خورده ام. جاهایی که حتی فکرش را هم نمیکردم با بدترین وضعیت به فنا رفتم! از این به بعد تمام سعیم را میکنم که روش خودم را برای اداره کردن زندگیم به کار بگیرم. اینطوری لااقل شب ها راحت میخوابم.

مثلا من دارای شخصیتی #استقلال طلب هستم و بیشتر میخواهم #خودم همه چیز را یاد بگیرم. باور کنید برای اینکه به این ویژگی پی ببرم 6واحد درسی را افتادم! چطوری؟

مثلا در همین 3 واحد ترم قبل از یکی از دوستانم خواستم که قبل از امتحان پایانترم باهم درس بخوانیم و او که مسلط تر است به من هم یادبدهد. فقط چون میدیدم عده ای این کار را میکنند و خوب درسشان را پاس میکنند من هم چنین کردم. نمیدانستم که من نمیتوانم اینگونه باشم. خلاصه به بدترین شکل ممکن افتادم:(

اینکه من بخواهم کسی چیزی را به من یاد بدهد در حالی که من خودم هم میتوانم آن را یاد بگیرم برای من عین خودکشی است. چون شخصیت من تحت تاثیر محیط اطرافم اینگونه شکل گرفته است. خانواده، رژیم غذایی، آب و هوا، نوع تربیت همه وهمه ما را به سمت و سویی خاص میبرند.

مثلا در همان زمینه افتادن درس باید به دوستم اشاره کنم که در فعالیت های مذهبی بسیار فعال است و معدل بالایی هم دارد. او همیشه با هم رشته ای هایش درس میخواند. در هرجا که بشود بساط پهن میکند و با دو سه نفر مشغول به بحث میشوند دقیقا عین حوزه علمیه :) بارها در چمن های اطراف دانشکده دیدمش و مسجد هم که پاتوق اوست ! به همین راحتی درس های محاسباتی سنگین را هم به آسانی پاس میکند. شخصیت او این اجازه را به او داده است و در صورت انجام این کارها موفقیتش حتمی است. چرا و اینها هم ندارد او میتواند و من نمیتوانم.

البته برای همین که بفهمیم شخصیتمان چگونه است باید کلی پیراهن پاره کنیم. من سر اینکه دوتا درسم را پاس نشدم به این فکر افتادم که بهتره مشکل را از ریشه حل کنم. و با تحقیق و مشورت با افراد خبره به نتایج جالبی رسیدم. یکی از ساده ترین روشها برای اینکه خودمان را بیشتر بشناسیم آزمونی ست بنام MBTI . مختصری درباره این آزمون (زبان فارسی)در سایتی به نام # ایران ذهن آمده است. اطلاعات بیشتر را باید در سایت های خارجی جستجو کنید. به نظر من این آزمون هر چه هم که نداشته باشد لااقل آدم را به چالش میکشد.

من اولین بار چند ماه پیش در این آزمون شرکت کردم و جزو دسته INTJ ها قرار گرفتم. خب مطمئن مطمئن نیستم که کاملا با من فیت باشد اما تاثیری که روی زندگی من گذاشته است بسیار ستودنی ست.

الحاصل اینکه تا به اینجای کار تقلید کورکورانه ما یکی را بدبخت کرد. باشد که زین پس خودمان را اصلاح کنیم و عاقبت به خیر شویم. اگر می بینید اینقدر ادبی حرف میزنم بخاطر خواندن یک کتاب از زمان ماقبل تاریخ است :) بعدا چند داستان از ان انتخاب میکنم و مینویسم.

آهنگ مسافر از شادمهر عقیلی هم با اینکه قدیمی است اما همچنان مرا به یاد فیلم پر پرواز میندازد

[Shadmehr]

می خواست که از اینجا بره ، اما نمی دونست کجا

دلش پر از گلایه بود ، ولی نمی دونست چرا

دفتر خاطرات شو ، رو طاقچه جا گذاشت و رفت

عکس های یادگاری شو ، برای ما گذاشت و رفت

دل که به جاده می سپرد ، کسی اونو صدا نکرد

نگاه عاشقونه ای ، برای اون دعا نکرد

حالا دیگه تو غربتش ، ستاره سر نمی زنه

 تو لحظه های بی کسیش ، پرنده پر نمی زنه

با کوله بار خستگی ، تو جاده های خاطره

مسافر خسته ی من ، یه عمره که مسافره

  • کم حرف آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی